loading...
تیم دانشگاه مجازی
مهرزاد احمدی بازدید : 70 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.اوازپیداکردن این پول،آن هم بدون هیچ زحمتی،خیلی ذوق زده شد.این تجربه باعث شدکه بقیه روزهاهم باچشمهای باز،سرش رابه سمت پایین بگیرد(به دنبال گنج !).

اودرمدت زندگیش،296 سکه یک سنتی،48 سکه 5 سنتی،19 سکه 10 سنتی،16 سکه 25 سنتی،2 سکه نیم دلاری ویک اسکناس مچاله شده 1 دلاری پیدا کرد.یعنی درمجموع 13 دلار و 26 سنت.

دربرابربه دست آوردن این 13 دلارو 26 سنت،اوزیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید،درخشش 157 رنگین کمان ومنظره درختان افرادرسرمای پاییزراازدست داد.

او هیچگاه حرکت ابرهای سفیدرابرفرازآسمان،درحالیکه ازشکلی به شکل دیگردرمی آمدند،ندید.پرندگان درحال پرواز،درخشش خورشیدولبخندهزاران رهگذر،هرگزجزئی ازخاطرات اونشد.
مهرزاد احمدی بازدید : 59 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد ، او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد .

اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر میگذراند ، اما کسی نمی آمد ، سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و دارائی اندکش را در آن نگه دارد .

اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود ، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود . متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده بود و همه چیز از دستش رفته بود . از شدت خشم و اندوه در جا خشکش زد و فریاد زد (( خدایا چطور راضی شدی با چنین کاری بکنی ؟ ))

صبح زود بعد با صدای بوق یک کشتی که به ساحل نزدیک میشد ، از خواب پرید ، کشتی ایی که آمده بود تا نجاتش دهد .

مرد خسته از نجات دهندگان پرسید : شما از کجا فهمیدید من اینجا هستم ؟

آنها جواب دادند :(( ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم .))

 وقتی اوضاع خراب میشود ، ناامید شدن آسان است .


پس به یاد داشته باش دفعه دیگر که کلبه ات سوخت و خاکستر شد ، ممکن است دودوهای برخواسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند .
مهرزاد احمدی بازدید : 73 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

روزی شیوانا به عیادت یكی از دوستانش كه بیمار بود رفت و جویای حال او شد. فرزندان بیمار گفتند كه طبق تجویز طبیب او باید هر روز یك ظرف جوشانده تلخ به همراه چندین شربت شیرین بخورد و او همیشه با شربت شیرین شروع می كند و بعد وقتی نوبت جوشانده تلخ می رسد آنقدر تاخیر می كند كه وقت دارو می گذردو تازه هنگام نوشیدن هم بخش زیادی از آن را پس می زند. به همین خاطر چند هفته است كه بیماری اش خوب نشده است.

شیوانا تبسمی كرد و نظر دوستش را در این مورد پرسید. دوستش گفت: «شربتی كه این ها می گویند خودش به تلخی زهر است و تصور كن كه جوشانده چقدر می تواند تلخ باشد. نوشیدن این جوشانده ها هر روز برای من مایه عذاب شده و طبیب هم اصرار دارد كه درمان من در این جوشانده ها نهفته است. به نظر تو چه كنم؟!»

شیوانا سری تكان داد و گفت: «همیشه صبح كه از خواب برمی خیزی، فرقی نمی كند كه بیمار باشی یا سالم! ابتدا كار های آن روز را بر طبق اولویت و سختی دسته بندی كن وهمیشه سعی كن سخت ترین كار را اول انجام دهی. به این ترتیب دیگر بار سنگینی آن را تمام روز با خودت حمل نمی كنی!»

مهرزاد احمدی بازدید : 65 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

بگذارید داستان دختر كوچكی را برایتان بگویم كه در یك كلبه محقر دور از شهر در یك خانواده فقیر به دنیا آمده بود. زایمان، زودتر از زمان مقرر انجام شده بود و او نوزاد زودرس، ضعیف و شكننده ای بود. همه شك داشتند كه زنده بماند.

وقتی 4 ساله شد بیماری ذات الریه و مخملك را با هم گرفت، تركیب خطرناكی كه پای چپ او را از كار انداخت و فلج كرد. اما او خوش شانس بود چون مادری داشت كه او را تشویق و دلگرم می كرد. مادرش به او گفت: «علی رغم مشكلی كه در پایت داری با زندگی ات هر كاری كه بخواهی می توانی بكنی، تنها چیزی كه احتیاج داری ایمان، مداومت در كار، جرات و یك روح سرسخت و مقاوم است

بدین ترتیب در 9 سالگی دختر كوچولو بست های آهنی پایش را كنار گذاشت و بر خلاف آنچه دكتر ها می گفتند كه هیچ گاه به طور طبیعی راه نمی رود، راه رفت و 4 سال طول كشید تا قدم های منظم و بلندی را برداشت و این یك معجزه بود. او یك آرزوی باور نكردنی داشت،

                     آرزو داشت بزرگ ترین دونده زن جهان شود

 اما با پاهایی مثل پاهای او این آرزو چه معنایی می توانست داشته باشد؟

 

در 13 سالگی در یك مسابقه دو شركت كرد و در تمام مسابقات، آخرین نفر بود. همه به اصرار به او می گفتند كه این كار را كنار بگذارد، اما روز فرا رسید كه او قهرمان مسابقه شد.

از آن زمان به بعد ویلما در هر مسابقه ای شركت كرد و برنده شد.

در سال 1960 او به بازی های المپیك راه یافت، و آنجا در برابر اولین دونده زن دنیا یك دختر آلمانی قرار گرفت و تا بحال كسی نتوانسته بود او را شكست دهد. اما ویلما پیروز شد و در دو 100 متر، 200 متر، و دو امدادی 400 متر، 3 مدال المپیك گرفت.

آن روز او اولین زنی بود كه توانست در یك دوره المپیك 3 مدال طلا كسب كند، در حالی كه گفته بودند او هیچ وقت نمی تواند دوباره راه برود.
مهرزاد احمدی بازدید : 72 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدهند.

هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند...

و مسابقه شروع شد....

راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچکی

بتوانند به نوک برج برسند. شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:
مهرزاد احمدی بازدید : 41 یکشنبه 09 خرداد 1389 نظرات (0)

 برای اینکه به خواسته های خود برسید ، باید ابتدا ببینید چه عواملی شما را از تلاش و کوشش در جهت رسیدن به هدف، باز می دارند. کارهایی هست که تا آخرین لحظه از انجام آنها خودداری می کنیم.( مثلاٌ پرداخت مالیات). علتش آن است که پرداخت مالیات، ممکن است بعداٌ حتی ما را دچار عواقب دردناکتری سازد.
اما همین که 14 آوریل فرا می رسد تمام تردیدها و تعللها از میان می رود ، زیرا نظر ما درباره آنچه که مایه رنج یا لذت است عوض می شود و متوجه می شویم که انجام ندادن عمل بمراتب دردناکتر از انجام دادن آن است.
برای ایجاد تغییر در زندگی ، می توان از همین نکته استفاده کرد. در آینده بجای اینکه از خود بپرسید ( چگونه می توان از انجام این کار دردناک خودداری کرد؟ )بپرسید( اگر اکنون این کار را نکنم ، در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟)
نیروی رنج، می تواند در خدمت شما باشد، به شرط اینکه از آن به صورت صحیح استفاده کنید.
 
آیاما نیز صرفاٌ نوعی حیوان هستیم و همچون سگ معروف پاولف، در مقابل تنبیه یا پاداش، عکس العمل نشان می دهیم؟ البته چنین نیست. یکی از امتیازات بزرگ انسان بودن ، این است که می توانیم خودمان تعیین کنیم که از چه چیزی رنج یا لذت ببریم. به عنوان مثال، کسی که دست به اعتصاب غذا می زند، رنجی جسمانی را تحمل می کند و حتی ممکن است از کار خود لذت ببرد، زیرا اعتقاد دارد که با جلب توجه جهانیان به هدف ارزشمند خود، نتایج مثبتی به دست می آورد. همه ما دارای این حق انتخاب هستیم. رمز موفقیت این است که یاد بگیریم تا از نیروهای رنج و لذت به نفع خود استفاده کنیم.آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد که نسبت به آن رنجی غیر ضروری احساس کنید؟ آیا در مقابل آن ، صرفاٌ واکنش نشان می دهید، یا از حق انتخاب خود استفاده می کنید؟ آیا می توانید مرکز توجه خود را تغییر دهید و واقعه ظاهراٌ دردناکی را به فرصتی لذتبخش برای یادگیری، رشد، یا کمک به دیگران مبدل کنید.
 
چیزهایی که آنها را باعث رنج و یا مایه لذت می دانید، سرنوشت شما را شکل می دهند. برای خلاصی از رنج و کسب لذت، هرکسی الگوی رفتاری خاصی را فرا گرفته و از آن استفاده می کند. بعضی ها به الکل ، مواد مخدر، و پر خوری پناه می برند و یا با دشنام و اهانت دیگران را می آزارند. بعضی دیگر از ورزش، یادگیری ، گفتگو، کمک به دیگران و یا ایجاد دگرگونیها کسب لذت می کنند.
الگوی رفتاری شما برای فرار از رنج و کسب لذت چیست؟
این الگوها تاکنون چه تاثیری بر نحوه زندگی شما گذاشته است؟ فهرستی از شیوه های مور استفاده خود تهیه کنید . هنگامی که می خواهید از اوقات خود لذت بیشتری ببرید به تماشای تلویزیون می نشینید؟ سیگاری روشن می کنید؟ می خوابید؟ آیا راههای مثبت تری برای فرار از رنج و کسب لذت سراغ دارید؟
در بیشتر مردم، ترس از زیان، قویتر از میل به جلب منفعت است. اغلب افراد برای حفظ چیزهایی که دارند، بیشتر حاضر به تلاش هستند تا برای تحقق آرزوها و رویاهای خود .
دو حالت را در نظر بگیرید : حالت اول – در پنج سال گذشته یکصد هزار دلار اندوخته اید و می خواهید آنرا از دستبرد و آفت حفظ کنید. حالت دوم – طرحی در پیش رو دارید که اگر آنرا اجرا کنید ، ظرف پنج سال آینده یکصد هزار دلار بدست می آورید. برای کدامیک از این دو هدف ، حاضرید بیشتر تلاش کنید؟
وقتی در دیگران عظمتی را مشاهده می کنیم، غالباٌ تصور می کنیم که آنها اصولاٌ خوشبخت هستند و استعداد یا موهبت خاصی به آنها عطا شده است . حقیقت، آن است که این افراد، از نیروها ومنابع انسانی خود بهتر استفاده کرده اند، زیرا اگر تمام جوهر وجودی خود را ظاهر نمی کردند و همه توان خود را به کار نمی گرفتند ، دچار رنجی عظیم می شدند. به عنوان مثال ، زندگانی ایثارگرانه مادرتراز ناشی از این است که وی رنجهای دیگران را رنجهای خود می داند و لذا به کمک هرکس که در گوشه ای از دنیا رنج ببرد می شتابد. بزرگترین لذت او در این است که آلام و دردهای بشری را تخفیف دهد.
 
شما بیش ازهمه از چه چیزی رنج یا لذت می برید و این موضوع ، چه نقشی در زندگی امروزیتان داشته است
اغلب الگوهای ( خود اخلالی )ناشی از عواطف مختلط هستند و این عواطف ، مسلماٌ مانع لذت و موفقیت ما در زندگی می شوند.
 
مثلاٌ خیلی از مردم می گویند که خواهان وپول بیشتر هستند. این افراد مسلماٌ دارای هوش و استعداد کافی هستند و می توانن راهی برای افزودن بر دارائیهای خود پیدا کنند . آنچه مانع اینافراد میشود، عواطف مختلط ، یا ( شرطی شدن) های مختلط است. این اشخاص ممکن است قبول داشته باشند که پول فراوان، به معنی آزادی وامنیت بیشتر وقدرت کمک به افراد مورد علاقه است. لیکن در عین حال، فکر می کنند که پول (زیادی) موجب اسراف، ابتذال و تجاوز می شود.
 
اگر روزی متوجه شدید که دارید دو قدم رو به جلو بر می دارید و یک قدم رو به عقب ، یقین بدانید که به صورت مختلط ، شرطی شده اید؛ یعنی رسیدن به هدف را هم باعث رنج می دانید و هم مایه لذت.
آیا دچار عواطف مختلطی هستید که بر زندگیتان اثر گذاشته باشد؟
آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد که بخواهید آنرا بهتر بسازید ( مثل وضعیت مالی یا روابط با دیگران) ولی به نظر برسد که عاملی شما را به عقب می کشاند و مانع اقدام می شود؟
پاسخ خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید و »گاه خطی عمودی در وسط آن صفحه رسم کنید. در ستون سمت راست، عواطف منفی و در ستون سمت چپ عواطف مثبتی را که نسبت به آن دارید بنویسید.
آیا کفه سمت راست ، به سمت چپ می چربد؟ آیا یک احساس منفی وجود دارد که به تنهایی هم وزن تمام عواطف مثبت باشد؟ این تعادل یا عدم تعادل ، چه نقشی در موفقیتهای قبلی شما داشته است؟
در زیر نور درخشان آگاهانه ، غالباٌ عواطف منفی قدرت خود را از دست می دهند. آگاهی ، اولین قدم است.
گاهی انسان بر سر دو راهیهایی قرار می گیرد که هر دو به رنج منتهی می شود . به عنوان مثال ، بعضیها در زندگی زناشویی خود احساس بدبختی می کنند . اما اگر از هم جدا شوند، تنها می شوند و بیشتر احساس بدبختی خواهند کرد.در نتیجه هیچ کاری نمی کنند ...و همچنان احساس بدبختی میکنند!
 
بجای اینکه احساس کنید در دام افتاده اید ، سعی کنید از نیروی رنج به سود خود استفاده کنید . ببینید در گذشته و حال، چه کشیده اید! رنج را با چنان شدتی احساس کنید که شما را واداربه عمل سازد و سرانجام ناچار شویدکه فکری برای وضعیت خود بکنید. ما به این حالت، ( آستانه احساس) می گوئیم . به جای اینکه انفعالی داشته باشید و صبر کنید تا این حالت عاطفی اجتناب ناپذیر به سراغتان بیاید،چرا آگاهانه و فعالانه آنرا در خود ایجاد نمی کنید تا انگیزه ای قوی در شما بوجود آید وسعی کنی از همین امروز زندگی خود را بهتر سازید؟
استفاده از نیروی اراده هرگز کاری صورت نمی دهد و یا لااقل در دراز مدت شیوه ای غیر موثر است . آیا تاکنون ، در زمینه ای – مثلاٌ در زمینه وضع جسمانی خود – به آستانه احساس رسیده اید؟ در چه مرحله ای دچار آن احساس شده اید ؟ شاید با استفاده از قدرت اراده و گرفتن رژیم غذایی، باخویشتن به مبارزه پرداخته باشید، اما البته هر نتیجه ای که گرفته اید جنبه موقت داشته است ،زیرا محروم کردن خویشتن از غذا ، همیشه دردناک است و مغز شما هرگز اجازه نمی دهد در شرایطی که راه دیگری وجود داشته باشد ، دائماٌ رنج را تحمل کنید .
 
پس چه باید کرد؟راه حل آن است که بجای مبارزه با غرایز طبیعی ، حالت شرطی خود را نسبت به غذا عوض کنید، تا اینکه میل به غذا در شما کم شودوخوردن غذا دیگر لذتبخش نباشد، دائماٌ دردسرهایی را که در اثر پرخوری کشیده اید به خود یادآوری کنید. پر خوری را رنج آور، و ورزش را امری لذتبخش تلقی کنید تا به طور خودکار، در مسیر صحیح بیفتید.
 
یکی از تعریفهای موفقیت از نظر من این است: طوری زندگی کنید که دائماٌ احساس لذت فراوان کنید و کمتر دچار رنج شوید، و با توجه به شرایط زندگیتان، کاری کنید که اطرافیانتان نیز طعم خوشی و لذت را بیشتر بچشند تا مزه رنج و سختی . برای انجام این کار باید از رشد فکری برخوردار باشید و شوق کمک و خدمت در سر داشته باشید.
 
با توجه به این تعریف ، تاچه حد موفق هستید؟ برای اینکه امروز ، از زندگی خود لذت بیشتری ببرید و یا باعث شوید که نزدیکانتان بیش از پیش از زندگانی خود بهره مند شوند، چه می توانید بکنید؟
 
تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. اما اگر کاری را به تاخیر بیندازید، معمولاٌ نتیجه اش این است که بعداٌ به رنج و دردسر بزرگتری دچار می شوید.
چه کارهایی را قبلاٌبه تعویق انداخته اید که امروز باید به آنها رسیدگی کنید؟ صورتی از این کارها را تهیه کنید و آنگاه به پرسشهای زیر، پاسخ دهید.
 
1 – چرا تاکنون این کار را انجام نداده ام ؟ قبلاٌ چه رنجهایی را به انجام این کار ، نسبت داده ام ؟
2 – این الگوی منفی ، تاکنون چه سودی برایم داشته است ؟
3 – اگر اکنون این رفتار را تغییر ندهم در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد و چه احساسی خواهم داشت؟
4 – اگر هر یک از این کارها را اکنون انجام دهم ، چه فواید و لذتهایی برایم در پی خواهد داشت؟
شاید تاکنون برایتان اتفاق افتاده باشد که پس از انجام کاری، با خود گفته اید ( چطور چنین اشتباه احمقانه ای را مرتکب شدم؟!) و یا برعکس ، کاری را انجام داده و سپس فکر کرده اید ( عجیب است! چگونه به انجام چنین کاری موفق شدم؟)
چه عاملی سبب می شود که عملکردمان بد، و یا برعکس عالی باشد؟ این موضوع، ارتباط چندانی با توانائیمان ندارد، بلکه این حالت روحی و یا جسمی ما درهر لحظه است که باعث می شود افکار، اعمال، احساسات و یا عملکردهایی از ما سر بزند. اگر راز دستیابی به حالات روحی و عاطفی نیرومند را دریابید، واقعاٌ می توانید دست به کارهای شگفت آوری بزنید. اگر در حالت صحیح روحی باشید،بدون اینکه ظاهراٌ کوششی به عمل آورید، افکار و نظرات تازه ای در ذهنتان جریان می یابد.
 
اگر همه روزه در شرایط بالای روحی و فکری بودید، چه کارهایی را می توانستید انجام دهید؟
فرهنگ جامعه ، صورتی از چیزهای مطلوب را به همه ما فروخته است . به ما آموخته اند که روزی ، پس از آنکه همه وقایع به شکل صحیحی اتفاق افتادند، سرانجام خوشبخت خواهیم شد. هنگامی که همسر شایسته خود را یافتیم ...هنگامی که بقدر کافی پول بدست آوردیم... هنگامی که از نظرجسمی در سلامت کامل بودیم... هنگامی که فرزندانی داشتیم...هنگامی که بالاخره بازنشسته شدیم.
حقیقت آن است که آنچه بدست می آوریم، احساس خوشی و رضایت را در ما به وجود نمی آورند،مگر آنکه یاد بگیریم که حالت ذهنی خود را بسرعت عوض کنیم .از این گذشته ، شما این چیزها را برای چه می خواهید ؟ آیا غیر ازاین است که به اعتقاد شما همسر دلخواه ،فرزند،پول و غیره سبب می شود که احساس بهتری پیدا کنید ؟ اما سرانجام ، پس از آنکه به چیزهایی که می خواهید ،رسیدید، چه کسی احساستان را بهتر می سازد؟ البته خودتان چنین می کنید.
 
پس چرامنتظرید ؟هم اکنون این کار را انجام دهید!
 
آیا می دانید چگونه باید حال خود را بهتر سازید ؟ آیا امکان دارد کاری کنید که هم اکنون احساس خوشبختی کامل، هیجان و شوروشوق کنید؟ مسلم است! کافی است که مرکزتوجه خود را تغییر دهید.
آیا بخاطر می آورید که زمانی ، کار بزرگی انجام داده و خود را سرفراز و موفق احساس می کرده اید ؟ آن حالت را بطور روشن و زنده و با تمام جزئیات ، در نظر مجسم کنید ... صداهایی را که شنیده اید به خاطر آورید... ضربان قلب خود را احساس کنید! مانند همان زمان نفس بکشید ، همانطور قیافه بگیرید، و بدن خود را مانند آن موقع به حرکت در آورید . آیا، هیچ هیجانی در خود احساس نمی کنید؟ آیا ممکن است هروقت که دلتان بخواهد همین احساس رادر خود ایجاد کنید؟
 
در زندگی ، برای درک و تجربه هر چیزی راههای گوناگونی هست . روح ما، مانند گیرنده ای است که می تواند برنامه های شاد یاغم انگیز مختلفی را پخش کند . در هر لحظه، می توانیم دچار هر نوع احساسی که مایلیم ، بشویم. کافی است که کانال صحیح را بگیریم . این کار چگونه امکان پذیر است ؟ برای تغییر فوری روحیه ، دو راه وجود دارد. راه اول آن است که ذهن خود را به چیزدیگری متوجه کنیم.
به یکی از درخشانترین لحظه های ز ندگی خود فکر کنید. با بخاطر آوردن آن چه احساسی پیدا می کنید؟ذهن خود را می توانید متوجه چه چیز هایی دیگری بکنید تا احساسی خوشایند و حالی خوب پیدا کنید؟
 
برای تغییر فوری حالت روحی ، راه دومی هم هست که فردا به آن می پردازیم.
 
تغییر مرکز توجه ، فقط یکی از راههای تغییر روحیه است . راه سریعتر و مؤثرتری هم هست و آن استفاده از شیوه های جسمانی و یا به اصطلاح ، فیزیولوژیکی است. بیشتر مردم، هنگامی که از روحیه خود ناراضی هستند و می خواهند حال بهتری پیدا کنند ، به الکل، غذا، سیگار، خواب، یا مواد مخدر متوسل می شوند.بعضی ها هم راههای مثبت تر نظیر رقص، آواز، ورزش و یا عشقبازی را انتخاب می کنند.
هر یک از حالات روحی، با تغییرات جسمانی مشخصی همراه است. افراد افسرده چه قیافه ای دارند؟ شانه هاشان فرو افتاده وسرشان پائین است. بطور کم عمق نفس می کشند . عضلات چهره شان شل و قیافه شان بی تفاوت است . برعکس در مواقعی که شاد و سر حال هستیم ، شانه هامان بالا است و حالت طبیعی دارد . سرمان را بالا نگه می داریم و بطور کامل نفس می کشیم . می توانیم آگاهانه این تغییرات رادر جسم خود به وجود آوریم و بلافاصله حالت روحی دلخواه را در خود ایجاد کنیم.
بعضی ازکارهای بسیار ساده، ممکن است نتایج بسیار بزرگی داشته باشد. اگر می خواهید حالت سرگرم کننده ای در خود ایجاد کنید که نتایج دور از انتظاری هم داشته باشد تمرین زیر را انجام دهید:
 
خود را مقید کنید که در هفت روز آینده روزی پنج بار و هر بار روزی یک دقیقه در مقابل آینه قرار بگیرید و فقط نیش خود را گوش تا گوش به لبخند باز کنید. این کار، ممکن است در ابتدا کمی احمقانه به نظر برسد، اما وقتی روزی چند نوبت این عمل را تکرارکنید، سلسله اعصابتان به طورمداوم تحریک می شود تا احساسی از شادمانی، بی خیالی، شوخی و سادگی را در شما ایجاد کند. مهمترآنکه خود را نسبت به ( حال خوب)داشتن شرطی می کنید و عادت شادمانی جسمی را در خود بوجود می آورید. پس هم اکنون یک دقیقه وقت صرف کنید و این کار را محض تفریح انجام دهید!
 
سن شخص، چندان به گذشت زمان بستگی ندارد، بلکه بیشتر به طرز فکر و وضع جسمی او مربوط است. خیلیها هستند که سالهای زیادی را پشت سر گذاشته اند ، اما هنوز شلنگ انداز راه می روند و افکارشان هم هنوز خشک و غیر قابل انعطاف نشده است.
به عنوان مثال، در روزهای بارانی وقتی اشخاص مسن به گودال پر از آبی می رسند، نه فقط آن را دور می زنند، بلکه در تمام آن مدت شکوه وشکایت می کنند و غر می زنند!
برعکس، کودکان ( وآنان که هنوز دلشان جوان است ) به میان آب می پرند ، آب را به اطراف می پاشند و خوش می گذرانند .
(گودال)های زندگی را وسیله شادمانی قرار دهید. هنگام راه رفتن ، پاهاتان حالت فنری داشته باشد و لبخندرا فراموش نکنید . به خوشرویی، شیطنت و سر زندگی اهمیت بدهید. شما انسان زنده ای هستید!
 
 برای احساس خوب داشتن، به هیچ علت و دلیلی نیاز نیست!
برای اینکه زندگی پر مایه تری داشته باشیم ، بهترین راه، این است که دامنه عواطف و احساسات خود را وسعت دهیم. در هفته ای که گذشت ، دچار چند نوع عواطف و احساسات گوناگون شده اید؟ آنها را یادداشت کنید.
اکنون عواطفی را که نوشته اید ، بررسی کنید. اگر تعداد آنها از 12 کمتر است، چند احساس دلپذیر را به آنها بیفزایید. بعضیها از میان هزاران احساسی که می توانندداشته باشند، فقط چند مورد را تجربه کرده اند!
توجه داشته باشید که فقط با تغییر مرکز توجه و یا تغییر حالت جسمانی، می توانید قلمرو عواطف خود را گسترده تر کنید. یکی از عواطف مثبت ودلپذیر را بطور دلخواه انتخاب کنید. طوری بایستید ، حرکت کنید، قیافه بگیرید و سخن بگوئید که گویی دچار آن احساس هستید . از تغییری که بلافاصله در روحیه واحساستان پیدا می شود لذت ببرید!
 
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که زمانی از خشم ، دیوانه شده و یا احساس درماندگی و گرفتاری کرده باشید و اکنون که به گذشته خود می نگرید، از اینکه بخاطرچه چیزهایی از جا در رفته اید خنده تان بگیرد.همه ما این جمله قدیمی را از دیگران شنیده ایم که ( یک روز، به یاد رفتار امروزت می افتی و خنده ات می گیرد ). یکی از استادان من به نام ریچارد بندلر یک بارگفت ( چرا صبر کنیم؟ چرا همین حالا خنده مان نگیرد؟)
این کار را همین امروز امتحان کنید . به چیزی بخندید که قبلاٌ آنرا تحمل ناپذیر و عذاب آور می دانستید . آیا احساس نمی کنید که اوضاع برایتان قابل تحملتر شده است ؟
 
همسر شما قرار است تاکنون به منزل برگشته باشد؛ اما دیر کرده است . چه فکری می کنید؟ نتیجه می گیرید که به وقت شناسی اهمیت نمی دهد ؟ نگران می شوید و فکر می کنید که در بین راه، تصادف کرده است ؟ یا تصور می کنید که بین راه توقف کرده است تا برایتان هدیه ای بخرد؟
احساسات ما بستگی به این دارد که فکرمان رامتوجه چه چیزی بکنیم . و نوع احساسمان به شدت بر عملها و عکس العملهای ما اثر می گذارد . بجای اینکه فوراٌ نتیجه گیری کنید،
همه اطراف و جوانب را بسنجید و حالات ممکن را در نظر بگیرید . آنگاه توجهتان رابه حالتی جلب کنید که شما و اطرافیانتان را نیرومندتر سازد.
برای درک نیروی تمرکز و توجه ، بهترین مثالی که می توان ذکر کرد ، مسابقات اتومبیلرانی سرعت است . وقتی اتومبیل شما منحرف می شود و به سوی دیواره می رود، عکس العمل طبیعی معمولاٌ این است که خواستان را به دیواره جمع می کنید تا باآن برخورد نکنید . اما اگر توجهمان را به چیزی جلب کنیم که از آن وحشت داریم ، بطور قطع همان بلائی از آن می ترسیم ، به سرمان می آید .مسابقه دهندگان حرفه ای می دانند که به هر طرف توجه کنند ، اتومبیل بطور نا خواسته به همان طرف منحرف می شود. به این جهت این رانندگان که دائماٌ جانشان در خطر است سعی می کنند به محض مواجه شدن با این خطر،بجای نگاه کردن به دیواره ، به جاده اصلی توجه کنند .
 
در زندگی نیز بیشترمردم بجای چاره اندیشی ، به بلاهایی فکر می کنند که نمی خواهند به سرشان بیاید. اگر با ترسهای خود مبارزه کنید ، ایمان و توکل داشته باشید و نیروی تمرکز خود راتحت انضباط در آورید، اعمالتان بطور طبیعی شما رابه مسیر صحیح هدایت خواهد کرد. اکنون ترس را رها کنید و به چیزهایی توجه نمائید که واقعاٌ طالب آن هستید ولیاقت آنرا دارید.
 
حرکت ، شور می آفریند. اگر یک روز دلتان نخواست که به پیاده روی یا دوآهسته بپردازید، چه مانعی دارد که برای نرمش صبحگاهی و جست وخیز، از منزل خارج شوید ؟ این حرکات ، اثر نیرومندی بر تغییر روحیه دارد، زیرا:
 
1 – نرمش و جست وخیز ، ورزشی عالی است.
2 – فشاری که بر بدن وارد می کند ، کمتراز فشاری است که در هنگام دویدن بر بدن وارد می شود.
3 – در هنگام جست وخیز، نمی توانید از لبخند خودداری کنید.
4 – رانندگان اتومبیلها نیز با دیدن شما لبخند می زنند و سرگرم می شوند.
مؤثرترین اه کنترل نیروی تمرکز، استفاده از پرسش است. هر سؤالی که از خود بکنید، مغز پاسخی برای آن پیدا می کند. به عنوان مثال، اگر بپرسید ( چرا فلانی از من سوء استفاده می کند؟)بی اختیار ذهنتان متوجه مواردی می شود که آن شخص ، سرتان را کلاه گذاشته است، خواه اصلاٌ این موضوع حقیقت داشته یا نداشته باشد. اما اگر بپرسید ( چگونه می توانم این مشکل را رفع کنم ؟ ( بدون تردید به پاسخهایی می رسید که نتیجه اش برداشتن قدمهای مثبت است.
پرسش صحیح ، داری نیرویی است که نمونه آن را می توان در شرح حال یک کودک کتک خورده یافت . این کودک که در یک نزاع دبستانی ، از کودک بزرگتر از خود کتک خورده بود ، به منظور انتقام، تفنگی به چنگ آورد و به تعقیب آن کودک قلدر پرداخت .
اما درست در لحظه ای که میخواست ماشه را بکشد به خودآمد و از خود پرسید ( اگر ماشه را بکشم چه اتفاق می افتد؟) ناگهان تصویری از زندان و بلاهایی که ممکن است بر سرش بیاورند در نظرش مجسم شد . لوله تفنگ رابه طرف درختی گرفت و به آن شلیک کرد.
این پسر بوجکسون بود . یک انحراف توجه، یک تصمیم سنجیده و ناشی از مقایسه رنج و لذت ، باعث شد پسری با آینده ای نا معلوم ، به یکی از بزرگترین قهرمانان ورزشی مبدل شود.
امروز، چه پرسشهای زندگی سازی می توانید از خود بکنید؟
آیا کسی تاکنون به شما گفته اتکه ( آینده تان درخشان است؟) از شنیدن این گفته چه احساسی پیدا کردید؟ اگر می گفتید که آینده تان تاریک است چطور؟ممکن است به شما بگویند ( نظرات شما به گوش خوش می آید) و یا ( طرح ما فریاد می زند که باید اصلاح شود ). ممکن است درباره کسی گفته باشید( از دیدنش چندشم می شود.) و یا ( رفتارش واقعاٌ سرد است. )
هر دسته از این کلمات، تاثیری متفاوت بر روی افراد دارد. کسانی که معمولاٌ از آینده روشن یا تاریک ، سخن می گویند، از تعبیرات بصری استفاده می کنند. بعضی ها به علائم شنیداری حساسترند،( به گوش خوش می آید. فریاد می زند) و بعضی هم برای بیان مقصود از کلماتی استفاده می کنند که به حس لامسه مربوط است( چندشم می شود. واقعاٌ سرد است.)
توجه شما معمولاٌ به کدامیک از این سه حس ، بیشتر است؟
بعضیها برای بهبود حالت روحی خود به سیگار، الکل، پرخوری، سوء استفاده از کارتهای اعتباری و یا راههای منفی دیگر پناه می برند . آیا راههای سالمتری هم برای ایجاد روحیه وجود دارد؟ چند دقیقه در این باره فکر کنید.
1 – برای اینکه رنجها را از خود دور کنید و احساسات لذتبخشی را جایگزین آنها سازید چه شیوه های مثبتی را می دانید؟ آنها را روی کاغذ بیاورید.
2 – راههای تازهای راکه قبلاٌ از آنها استفاده نکرده ای و به نظرتان مؤثر می آیند به آنها اضافه کنید. دست کم 15 شیوه را برای رفع دلتنگی ذکر کنید و چه بهتر که تعداد آنها را به 25 و یابیشتر برسانید . این تمرینی است که می توانید آنرا بارها تکرار کنید تا سرانجام صدها راه سالم برای تغییر روحیه کشف نمائید.
هنگامی که در بزرگراه رنج و دلتنگی ، به مقصد شادی و لذت سفر می کنید، به کشف راههای گوناگون و مثبتی بپردازید که مناظر اطراف را دلپذیر سازد. بعضی از این راهها را آزمایش کنید:
آهنگهای مورد علاقه خود را زمزمه کنید ... به مطالعه چیزی بپردازید که مطالبش را بتوانید بکار بندید... به تماشای یک فیلم کمدی و یا برنامه شاد تلویزیونی بپردازید و بخندید... چند طول استخر را شنا کنید ... از صرف غذا با افراد خانواده، یا یکی از دوستان لذت ببرید... مدتی در وان آب گرم، استراحت کنید... به خلق چند نظریه تازه بپردازید... با فرد تازه ای آشنا شوید... لطیفه های بی مزه ای برای دوستان خود تعریف کنید و بدانید که باز هم شما را دوست خواهند داشت... با همسر خود ، گرم و صمیمانه گفتگو کنید .
هم اکنون یکی از راههای بالا را انتخاب و امتحان کنید!
  
مهرزاد احمدی بازدید : 62 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

افراد ثروتمند و میلیونر خود ساخته باهوش تر و برتر از شما نیستند. اما آنها از یك سری اسرار ویژه برای ثروتمند شدن بهره گرفته اند كه شما نیز میتوانید با پیروی از آنها حداقل كسب و كار خود را رونق بخشید.

1- رویاهای بزرگی در سر داشته باشید. افكار بزرگ زندگی شما را متحول خواهد ساخت.

2- یك تصویر خاص از مقصد مسیر خود در ذهن تان ترسیم كنید. هر اندازه این تصویر مشخص تر و خاص تر باشد امكان دستیابی شما به آن بیشتر خواهد بود.


ادامه مطلب مراجعه نمایید

مهرزاد احمدی بازدید : 63 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

اغلب قوائد حقیقی زندگی در دنیای ما در حال تغییر است .اصولاً ،مردم نسبت به تغییر بی میل هستند . ما در مقابل تغییرات مقاومت می كنیم . ما دوست داریم در محدوده راحت و آسوده خودمان كه اكثر مردم آن را می شناسند و قبول دارند بمانیم . این طبیعت انسان است . اما این حقیقتی است كه با هر چیزی مخالفت كنید در مورد آن سماجت خواهید كرد ، مخصوصاً زمانی كه شما در مقابل یك روش بهتر كه زمان آن رسیده ، مخالفت می كنید .

تقریباً در تمامی زمینه های فعالیت مثل : هنر ، علوم ، پزشكی و تجارت


به ادامه مطلب مراجعه نمایید

مهرزاد احمدی بازدید : 71 جمعه 20 فروردین 1389 نظرات (0)
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.«نارسیس»
 
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره‌ها پرت کند .
 
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود، دری دیگر باز می‌شود ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می‌دوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم.«هلن کلر»
 
برای پخته‌شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید.
 
همیشه بهترین راه را برای پیمودن می‌بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم. «پائولو کوئلیو»
 
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز.
 
هیچ‌کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد؛ و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد.
 
بمانیم تا کاری کنیم، نه این که کاری کنیم تا بمانیم.«دکتر شریعتی»
 
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به‌زودی موفق می‌شود، ولی او می‌خواهد خوشبخت‌تر از دیگران باشد و این مشکل است. زیرا او دیگران را خوشبخت‌تر از آنچه هستند تصور می کند.
 
تاریخ یک ماشین خودکار و بی‌راننده نیست و به‌تنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ همان خواهد شد که ما می‌خواهیم. «ژان پل سارتر»
 
بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن‌ها تعریف کردید خجل شوند، و اگر بد گفتید، سکوت کنند.«جبران خلیل‌جبران»
 
مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست، هزینه است!!!!
 
در زندگی از تصور مصیبت‌های بی‌شماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند.
 
ساده‌ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می‌خواهند.
مهرزاد احمدی بازدید : 87 دوشنبه 10 اسفند 1388 نظرات (0)
 
زیباترین آرایش برای لبان تو؛ راستگویی
برای صدای تو؛ دعا به درگاه خداوند
برای چشمان تو؛ رحم و شفقت
برای دستان تو؛ بخشش
برای فکر تو؛ اعتماد
برای قلب تو؛ عشق
و برای زندگی تو؛ دوستی هاست
 
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که
حتما روزهای ما بدون غم بگذره
خنده باشه بدون هیچ غصه ای
یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم
در مقابل مشکلات، تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه
و چراغ راهمون میشه
 
ناامیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده هستن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن
و با استقامت هر چه تمامتر به راهت ادامه بده
 
وقتی احساس شکست میکنی
که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی
اصلا ناراحت نشو
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته
و برات آینده ی بهتری رو رقم زده
 
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته
همیشه دنبال این باش که چه معنی و حکمتی در اون اتفاق نهفته هست
برای هر اتفاق در زندگی دلیلی وجود داره
که به تو می آموزد که چگونه
بیشتر شاد زندگی کنی
و کمتر غصه بخوری
 
تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه
ولی در عوض تنها کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه
 
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوستش داری
از دست بدی تا این که
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم
اما باید به جای این کار
در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم
 
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن
چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت
دوستی مثل شراب میمونه
که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه
 
راستی هیچ فکر کردی؛
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟
خیلی ساده است !
یعنی اینکه تو دو قدم از اونها جلوتری
 
پس مشتاقانه به مسیرت در زندگی ادامه بده
شاد باش و وجود نازنینت لبریز باشه از مهرو گرمای زندگی در این روزهای سرد زمستان
مهرزاد احمدی بازدید : 118 پنجشنبه 15 بهمن 1388 نظرات (0)

از سه آهنگ خوشم نمیاد :
صدای کودکی از بی مادری !
صدای مجرمی از بی گناهی !
صدای عاشقی از جدایی !  
 
 اگر آدمی شاد باشد حتما کسانی را شاد نموده است و اگر غمگین باشد، کسی را غمگین کرده است (مولوی)
آدم های ساده را دوست دارم همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند همان ها که برای همه لبخند دارند همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛عمرشان کوتاه است؛بس که هر کسی از راه می رسد ،
یا ازشاءنشان سوءاستفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد آدم های ساده را دوست دارم . بوی ناب <<آدم>>می دهند.
مهرزاد احمدی بازدید : 68 دوشنبه 12 بهمن 1388 نظرات (0)

At least 5 people in this world love you so much they would die for you
حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند
 
At least 15 people in this world love you, in some way
حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند
 
The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد
 
A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don't like you
یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند
 
Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleep
هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند
 
You are special and unique, in your own way
تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی
 
Someone that you don't know even exists, loves you
یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی
 
When you make the biggest mistake ever, something good comes from it
وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود
 
When you think the world has turned it's back on you, take a look
you most likely turned your back on the world
وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، کمی فکر کن
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای
 
Always tell someone how you feel about them
you will feel much better when they know
همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت
 
If you have great friends, take the time to let them know that they are great
وقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستن
مهرزاد احمدی بازدید : 58 جمعه 09 بهمن 1388 نظرات (0)

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر می کرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
 استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: «بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.»
 شاهزاده با تمسخر گفت: «من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم!»
 عارف اولین عروسک را برداشت و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
 سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش می رفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
 استاد بلافاصله گفت: «جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته.»
 شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: «پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.»
 عارف پاسخ داد : «نه» و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: «این دوستی است که باید بدنبالش بگردی.»
 شاهزاده تکه نخ را گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت: «استاد اینکه نشد!»
 عارف پیر پاسخ داد: «حال دوباره امتحان کن.»
 برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند.
 عارف رو به شاهزاده کرد و گفت: «شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.»
  

مهرزاد احمدی بازدید : 55 جمعه 09 بهمن 1388 نظرات (0)
 قبل از هر چیز بخواهید و تصمیم بگیرید
یک هماهنگی از یک خواست بزرگ را به گونه ای که ذرات بافت موجود در وجودتان را بلرزاند به درون خویش بفرستید.
آنگاه بدانید که :
شخص موفق حتما علاقمند است. کار خوب هیچگاه به سردی انجام نمی شود، برای هر کاری گرما لازم است. هر دستاورد بزرگی داستانی است از یک قلب آتشین! همه شما برای ترقی نیاز به این دارید که کار خوب برای شما یک عادت باشد. شما باید به آنچه خودتان انجام می دهید توجه کنید، نه آنچه دیگران انجام می دهند.
و همیشه به یاد داشته باشید:
همه شما قدرتهایی دارید که هرگز خواب آن را هم ندیده اید. می توانید کارهایی را انجام دهید که هرگز فکر نمی کردید که قادر به انجام آن باشید ، جز محدودیتی که تنها در ذهن خویش درباره آنچه نمی توانید انجام دهید هیچ محدودیتی وجود ندارد. فکر نکنید نمیتوانید، فکر کنید میتوانید.
پس شروع کنید، اما پیش از آن هوشیار و علاقمند باشید و بدانید که:
برای انجام کار نه تنها دستمان را بدان می دهیم ،بلکه مغز و علاقه و بهترین آنچه در ما هست، هدفی که شما خود را در اختیارش می گذارید، نمی تواند به یک کار جان کندنی تبدیل گردد. اکنون در برابر تنگناها به پا خیزید و درباره شان کاری بکنید بر شما معلوم خواهد شد که آنها نصف آن قدرتی را که شما فکر می کردید دارند، ندارند! و تنها تفاوت بین شکست و موفقیت این است که کاری را دقیقا به درستی انجام دهیم یا آن را تقریبا به درستی انجام دهیم.
می دانید :
انتخاب سرنوشت را تعیین می کند ، نه شانس! پس اگر برد را انتخاب کردید، از آن شماست. اما هوشیار باشید هرگاه احساس کردید همه چیز بر وفق مراد است و به اوج رسیده اید، مواظب باشید، این اولین قدم عقب نشینی شما به سوی یک راحتی و در جا زدن است . اگر حریف شما بیش از شما طالب برد بود و آن را به چنگ آورد، نایستید ، بیشتر تلاش کنید زیرا شخص موفق وقتی که کشف می کند که یک علامت راهنما او را گول زده است بر طول قدمهایش می افزاید، اما ناموفق به دنبال محلی می گردد که بتواند بنشیند.
در آخر اینکه:
ستایش کار بازنده هاست . برنده باشید، باارزش بایستید و بعد از هر برد فورا به کار و کوشش دوباره برگردید، هیچگاه به طور کامل راضی نباشید و (همیشه برا ی بهتر شدن راهی جستجو کنید)
مهرزاد احمدی بازدید : 42 جمعه 18 دی 1388 نظرات (0)
پرسش کلید پاسخ است
در میان آگاهیهای انسانی، نیروی پرسش به منزل اشعه لیزر است. از این نیرو برای بر طرف کردن هرگونه مانع و مشکل استفاده کنید.
نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند ، و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند. هنگامی که اتومبیل متولد شد ، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما هنری فورد با دیگران فر ق داشت و از خود پرسید( چگونه می توانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟) در اروپای شرقی، میلیونها نفر در زیر یوغ آهنین کمونیزم، رنج کشیدند،اما یک نفر به نام لخ والسا شهامت داشت که از خود بپرسد( چگونه می توانم معیارهای زندگی مردان و زنان کارگر را بالاتر ببرم؟)
اگر به توسن خیال خود میدان دهید، چه پرسشهایی در ذهنتان مطرح می شود؟
آیا با این اظهار نظر موافقید یا مخالف؟ تفکر چیزی غیر از پرسیدن و پاسخ دادن به پرسشها نیست. برای اینکه در مورد همین سؤال ، نظر موافق یا مخالف بدهید، حتماٌ از خود پرسیده اید( آیا این موضوع درست است یا نه؟)و یا ( آیا من با این گفته موافقت دارم؟)
بیشتر تفکرات ما، خواه در زمینه ارزیابی باشند( فلان چیز چطور است؟) خواه در زمینه تصور(چه چیزی امکان پذیر است؟)و یا تصمیم گیری ( چه باید بکنیم؟)متضمن نوعی پرسش و پاسخ است.
پس اگر می خواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران می پرسیم به وجود آوریم.
کودکان، قهرمانان همیشگی طرح پرسش اند. اگر از سادگی و کنجکاوی کودکانی که به گرفتن پاسخ اصرار دارند تقلید کنید چه چیزهایی را به دست می آورید؟
کارهایی که تاکنون در زندگی خود کرده ام، همه ناشی از مطالبی بوده است که از خود پرسیده ام:علت کارهایی که مردم می کنند چیست؟ چرا بعضیها علی رغم نداشتن امکانات، در زندگی خود موفق می شوند و بعضی دیگر با وجود اختیار داشتن منابع بیشتر، ناموفق می مانند؟چگونه می توانیم از افراد موفق سر مشق بگیریم؟چگونه می توانیم راحتتر و سریعتر از گذشته، تغییراتی را در خود به وجود آوریم ؟ چگونه می توانیم کیفیت زندگی همه افراد را بهتر سازیم؟
پرسشهای اساسی که زندگی کنونی شما را شکل داده است کدام است؟
پرسشهای خوب ، زندگی خوب را به وجود می آورد. شرکتهای بازرگانی هنگامی در کار خود موفق می شوند که تصمیم گیرندگانشان پرسشهای صحیحی در زمینه خطوط تولید، بازار، یا برنامه ریزیهای هدفمند مطرح کنند. روابط شخصی افراد، هنگامی شکوفا می شود که پرسشهای صحیحی درباره علت بروز اختلاف ونحوه حمایت از یکدیگرمطرح کنند نه اینکه راههایی برای آزردن یکدیگر بیندیشند. جوامع نیز هنگامی به رفاه می رسند که رهبرانشان درباره مهمترین مسائل و نحوه همکاری افراد جامعه برای رسیدن به هدفهای مشترک، سؤالات صحیحی طرح نمایند .
برای اینکه هر یک از جنبه های زندگی خود را بهبود بخشید، می توانید سؤالاتی را مطرح کنیدو پاسخها یا راه حلهایی را بیندیشید که شما و عزیزانتان را به سطحی بالاتر، از نظر موفقیت و لذت برساند. آیا لازم می دانید سؤالاتی را در زمینه کیفیت زندگی، اراده و تعهد، و خدمت به دیگران مطرح کنید؟
اثرات جنبی و زنجیره ای پرسش ، خارج ازحدتصورماست. اگرناتوانیهاو محدودیتهای خود را مورد سؤال قرار دهیم. بسیاری از دیوارها فرو می ریزندو موانعی که بر سر راه موفقیتهای بازرگانی، روابط شخصی ، و حتی روابط بین کشورها وجود دارد از بین می روند.پیشرفتهای بشر، کلاٌ براثرطرح پرسشهای تازه بوده است .
آیا میتوانید پرسشهای تازه ای از خودبکنید که زندگی امروزیتان را بهبود بخشد؟
بحثی نیست که ظرفیت مغز ماشگفت انگیز است. در واقع اگر بخواهیم کامپیوتری بسازیم که ظرفیت نگهداری اطلاعات آن به اندازه مغز انسان باشد، چنین کامپیوتری به اندازه دو برابر ساختمان مرکز بازرگانی جهانی به فضا احتیاج خواهد داشت. با وجود این، اگر ندانیم چگونه به منابع ذهنی خود دسترسی پیدا کنیم و از ذخایر عظیم اطلاعاتی خود بهره مند شویم ، آن همه ظرفیت مغزی، بی فایده خواهد بود. کلید دستیابی به این بانک اطلاعاتی چیست؟ نیروی بی چون و چرای پرسش. علت اینکه نمی توانیم از تجارب خود استفاده کنیم، غالباٌ ضعف حافظه نیست، بلکه علتش آن است که سؤالات صحیحی از خود نمی کنیم تا نیروهای ما رافعال سازد.
کامپیوتر مغز،همیشه آماده خدمتگزاری به شماست،و هر سؤالی را که به آن بدهید،
مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت.اگر سؤال شما یاوه باشد(مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟)طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.از سوی دیگر،اگر سؤال بسیار خوب وثمربخشی بکنید(مثلاً چگونه می توانم از این موقعیت استفاده کنم؟)خود به خود به راه حلهای مناسب هدایت خواهید شد.
پاسخهای تازه،از پرسشهای تازه برمی خیزند.هم اکنون چه سئوال نیروبخشی به نظرتان می رسد که از خود،یا از عزیزانتان بپرسید؟
دوست من آقای دابلیومیچل از نظر طرح سؤالات درخشان،نمونه است.وی در یک حادثه فجیع،تمام بدنش فلج شد.اما غصه و تاسف رابه خود راه نداد و درعوض از خود پرسید( چه چیز های هنوز برایم باقی مانده است ؟) اندیشید( اکنون چه کارهایی از من ساخته است که حتی در گذشته نمی توانستم انجام دهم؟به علت وقوع این حادثه، چه خدمتهایی می توانم به دیگران بکنم؟)
در بیمارستان ، باپرستاری به نام آنی آشنا و بلافاصله به او علاقمند شد . بدن میچل چنان سوخته بود که شناخته نمی شد و بعلاوه از کمر به پائین بکلی فلج شده بود،اما چنان جسارتی داشت که از خود پرسید( چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟) و چندی نگذشت که با یکدیگر ازدواج کردند . اگر از شکست و یا جواب منفی نمی ترسیدید، هم اکنون چه پرسشهایی از خود می کردید؟
بعضیها در مسائل مربوط به عشق و زناشویی، پا پیش نمی گذارند، زیرا از خود سؤالاتی
می کنند که آنان را مردد می سازد. مثلاٌ ( اگر خواستگاری بهتر از من داشت چه ؟ اگر خود را گرفتار کردم و جواب رد شنیدم چه ؟ ) و بدین ترتیب نمی توانند از امکاناتی که در اختیار دارند استفاده کنند.
در روابط زناشویی می توان پرسید( چه بخت بلندی داشتم که تو وارد زندگی من شدی ؟)
( از کدام خصوصیت تو بیش از همه خوشم می آید؟) ( پیوند با تو، چقدر زندگی ، ما را غنی تر کرده است؟)
از خود و همسرتان، چه سؤالاتی می توانید بکنید که باعث شود خود را خوشبخت ترین افراد عالم بدانید؟
هر قدر که در زندگی خود به موفقیتهایی رسیده باشیم، بالاخره زمانی فرا می رسد که در مسیر پیشرفت فردی و شغلی خود به موانعی بر می خوریم. بروز مشکلات ، به خودی خود چندان مهم نیست ، بلکه واکنش شما در هنگام بروز مشکل دارای اهمیت است . برای یافتن راه حل ، به نکات زیر توجه کنید:
پرسشهای مربوط به یافتن راه حل
1 – در این مشکل، چه جنبه خوب و مثبتی می توان یافت؟
2 – چه چیزی هنوز کامل نیست؟
3 – برای اینکه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه باید بکنم؟
4 - برای اینکه وضعیت را به صورت دلخواه در آورم چه کارهایی را نباید انجام دهم؟
5 – ضمن انجام کارهایی که برای بهبود شرایط لازم است، چگونه می توانم از تلاش خود لذت ببرم؟
چه عاملی سبب شد که دانلد ترامپ از راه معاملات املاک، ثروت بی حسابی بدست آورد؟ مسلماٌ یکی از رموز موفقیت او، شیوه ارزیابی وی بوده است. او در ارزیابی هر ملکی که از نظر او می توانست منافع اقتصادی قابل ملاحظه ای در بر داشته باشد، از خود می پرسید( بدترین حالت ممکن کدام است؟و اگر آن بدترین حالت اتفاق بیفتد آیا من قادر به تحمل خسارت آن هستم؟) و وقتی می دیدکه می تواند بدترین حالت ممکن را تحمل کند آن معامله را انجام می داد ، زیرا اگر آن حالت اتفاق نمی افتاد ، طبعاٌ سود سرشاری می برد. پس از آنکه ترامپ رو به ورشکستگی رفت، ناظران اقتصادی متوجه شدند که وی دچار غرور شده و خود را شکست ناپذیر می دانسته است و بعلاوه به سؤال ( بدترین حالت ممکن چیست )دیگر توجه نمی کرده است.
بخاطر داشته باشید که نه تنها سؤالاتی که از خود می پرسید، بلکه حتی سؤالاتی هم که مطرح نمی کنید، در سرنوشتتان مؤثرند.
پرسشهایی که دائماٌ از خود می کنیم، موجب رخوت یا نشاط، کج خلقی یا خوشرویی و بدبختی یا خوشبختی ما می شوند. پرسشهایی از خود بکنید که روحیه شما را تقویت کنند و شما رادر جاده بهروزی انسان، به پیش برانند.
اگر تاکنون بارها سعی کرده ایدکه وزن خود را کم کنید و موفق نشده اید،ممکن است به این علت باشد که سؤالات نادرستی از خود پرسیده اید. مثلاٌ ( چه بخورم که کاملاٌ سیر شوم؟) یا( شیرینترین و مقوی ترین غذایی که میتوانم بخورم چیست؟)
بجای سؤالات بالا، چه می شداگر می پرسیدید ( چه غذایی نیازهای بدن مرا واقعاٌ تامین می کند؟) یا ( کدام غذای سبک و خوشمزه را می توانم بخورم که به من انرژی کافی بدهد؟) و هنگامی که به پرخوری و سورچرانی وسوسه می شدید می گفتید( اگر اکنون این غذا را بخورم، بعداٌ از خوردن چه غذاهایی باید خودداری کنم تا بازهم به هدف خود برسم؟(اگر اکنون خود را کنترل نکنم بعداٌ به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟)
اگر در سؤالات عادتی که همیشه از خود می کنید،تغییر کوچکی بدهید، تغییری اساسی در زندگیتان به وجود خواهد آمد.
پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر در نتیجه موجب تغییر احساسات ما می شوند در زندگی هر کسی، لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر ب به وجود می آرود. مثلاٌ اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که ( به خاطر چه چیزهایی باید شکر گذار باشم؟) و یا ( در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی خود دارم؟) باعث می شود که این لحظات را بخاطر آوریم و نه فقط احساسی خوب نسبت به زندگی خود پیدا کنیم، بلکه به عزیزان و اطرافیان خود نیز بیشتر خدمت نمائیم.
میان پرسش و استفاده از عبارات تاکیدی، تفاوت بزرگی است. ممکن است به عنوان تاکید و تلقین به نفس، یک روز تمام با خود بگویید( من خوشبختم، من خوشبختم، من خوشبختم). اما اثر این تلقین در ایجاد ایمان و یقین، غیر از این است که از خود بپرسید(اکنون به چه دلیل خوشبختم؟ اگر بخواهم احساس رضایت کنم، از چه چیزهای می توانم راضی باشم؟) پرسش، تنها تکرار مکررات یک جمله نیست، بلکه باعث تغییر مرکز توجه می شود و دلایلی واقعی و قاطع برای تغییر احساس به وجود می آورد. بدین ترتیب، بجای تکرار صرف عبارات تاکیدی، عملاٌ تغییری در احساس به وجود می آید. تغییری که واقعی و پایدار است.
چگونه می توان بهبودی فوری در زندگی ایجاد کرد؟ راهش کشف و الگو برداری از پرسشهای عادتی افرادی است که مورد احترامتان هستند. اگر کسی را یافتید که بی نهایت خوشحال و راضی است، یقین داشته باشید که دلیلش یک چیز است: این شخص، دائماٌ به چیزهایی توجه می کند که موجب رضایت و شادی اند، و دائماٌ چیزهایی از خود می پرسدکه شادمانی او را افزون می سازند. کسانی هم که به موفقیتهای بزرگ مالی دست می یابند، عموماٌ در زمینه سرمایه گذاری سؤالات متفاوتی را مطرح می کنند.
برای اینکه به سطحی تازه از موفقیت در هریک از جنبه های زندگی دست یابید، در جستجوی کسانی باشید که قبلاٌ به هدفهای دلخواه شما رسیده اند. آنگاه سؤالاتی را که آنان می کنند، الگو برداری کنید.
یکی از عوامل اصلی موفقیت، آمادگی برای گرفتن پاسخ است. والت دیسنی در زمانی که فیلم ( سرزمین عجایب) را می ساخت، راه منحصر به فردی رابرای پرسش یافته بود. وی سرتا سر یک دیوار را به معرفی مراحل گوناگون طرح، اختصاص داده و از کلیه کارکنان پرسیده بود(چه پیشنهاد اصلاحی به نظرتان می رسد؟)
بدین ترتیب وی به قدرت خلاقه یک گروه عظیم دسترسی پیدا کردو در پاسخ به آن سؤ‌الات خوب، به نتایج خوبی رسید.
لازم نیست که حتماٌ در راس یک سازمان بزرگ باشید تا بتوانید از این شیوه استفاده کنید. آیا می توانید راههای دیگری برای استفاده از این روش پیدا کنید؟ از میان افرادی که هر روز با آنها سر و کار دارید، چه کسانی می توانند گنجینه منابع اطلاعاتی خود را در اختیارتان بگذارند( البته اگر بخواهید و بپرسید)؟
پاسخهایی که می گیریم به سؤالاتی که می خواهیم بپرسیم بستگی دارد. نکته آن است که باید سؤال خاصی را پیدا کنید که روحیه شما را نیرومند سازد. به عنوان مثال اگر آموزش و پیشرفت، در نظرتان دارای اهمیت است، سؤالی از این قبیل( چگونه می توانم از وضعی که پیش آمده استفاده و در آینده، بهتر عمل کنم؟)برای بهبود روحیه واز میان بردن عواطف منفی کاملاٌ مفید و مؤثر است.
در موقعیتهای دشوار زندگی، از خود بپرسید( آیا ده سال دیگر هم این موضوع اهمیت خواهد داشت؟)
هنگام برخوردهای شخصی و بگو مگو با اشخاص، از خود بپرسید ( چه عامل دیگری ممکن است باعث ناراحتی این شخص شده باشد و من چگونه می توانم به او کمک کنم؟) و این پرسش باعث می شود که اختلافات، به سرعت حل شود و بتوانید محبت خود را ابراز کنید.
نوع بشر قدرت چشم پوشی و فراموشی عجیبی دارد. در هر لحظه معین امور بی شماری هست که می تواند مورد توجه ما قرار گیرد، اما فقط می توانیم به چند مورد بطور آگاهانه منمرکز شویم.
با طرح یک سؤال، خواه آن را از خودتان بپرسید یا از دیگری، بلافاصله مرکز توجه شما تغییر می کند. مثلاٌ اگر از همکار یا یکی از اعضای گروه خود بپرسید( می دانی کاری که می کنیم چه اثری در جامعه باقی می گذارد؟) بلافاصله همه جزئیات پر دردسر طرح را فراموش می کند و متوجه منافع دراز مدت آن می شود.
آیا می توانید از این شیوه برای کمک به فردی که می شناسید استفاده کنید؟
در جستجوی هر چیزی که باشیم، همان را خواهیم یافت. برای اینکه این موضوع ثابت شود تمرینی را انجام دهید. در جایی که اکنون نشسته اید به مدت یک دقیقه به اطراف توجه کنید، آنگاه از خود بپرسید( چه چیزهایی به رنگ قهوه ای در اینجا وجود دارد؟) نام اشیاء قهوه ای را روی کاغذ بنویسید.
سپس چشمان خود را ببندید و سعی کنید اشیاء سبز رنگ را بخاطر آورید. اگر قبلاٌ به موقعیت محل آشنایی داشته باشید این کار کمی دشوار است، اما اگر در محل نا آشنایی باشید به طور قطع بسیار دشوار خواهد بود! بخاطر آوردن اشیاء قهوه ای آسان است اما اشیاء سبز را نمی توان به آسانی بخاطر آورد.
برای اینکه به نتیجه برسید چشمان خود را باز کنید و بار دیگر اشیاء اطراف را از نظر بگذرانید. این بار بیشتر اشیاء سبز را خواهید دید! بخاطر داشته باشید،( هرچه را بجویید همان را می یابید.) متوجه باشید که در جستجوی چه چیزی هستید.
این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود می کنیم. کلمات خاص و ترتیبی که از آنها استفاده می شود باعث می شود که بعضی امکانات را در نظر نگیریم و یا بعضی از امکانات را کاملاٌ مسلم بپنداریم. مثلاٌ وقتی می پرسید چرا من همیشه کارها را خراب می کنم؟ بطور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاٌ کار را خراب می کنید، در حالی که ممکن است واقعاٌ چنین نباشد.
سعی کنید فرضیات را بنفع خود بنا کنید. برای تقویت باورهای تازه از خاطرات و اطلاعات خود کمک بگیرید. از خود بپرسید( این تجربه چگونه مهارتهای مرا کامل می کند؟) یا
( صحبتهایی که با هم کردیم چگونه روابط ما را قویتر و محکمتر می سازد.)
پرسش باعث می شود پاسخهایی که ظاهراٌ اصلاٌ وجود ندارد پیدا شود. در اوایل کارم یکی از همکاران من مبالغ هنگفتی از پولهای شرکت را اختلاس کرد. مشاورانم بارها به من گفتند که اعلام ور شکستگی کنم . اما من از خود پرسیدم( چگونه می توانم این کار راسروسامان دهم؟ چگونه می توانم کاری کنم که شرکت من حتی مؤثرتر از گذشته عمل کند؟ چگونه می توانم حتی هنگامی که خواب هستم به مردم کمک کنم؟)این پرسشها باعث شد بتوانم یک برنامه تلویزیونی بسیار موفق را طراحی کنم که تاکنون به زندگی میلیونها نفر کمک کرده است.
اگر پاسخی را که انتظار دارید، دریافت نکنید آیا دلسرد می شوید؟ یا اینکه همچنان به پرسیدن ادامه می دهید تا به پاسخ مورد نیاز برسید؟
یک برنامه روزانه شبیه مراسم دعا یا عبادت برای خود در نظر بگیرید. سعی کنید هر روز دو یا سه پاسخ به هر یک از پرسشهای زیر بدهید و از نوری که در وجودتان ایجاد می شود لذت ببرید. اگر پاسخ دادن به این سؤالات برایتان دشوار است تغییر کوچکی در جمله بندی آنها بدهید.مثلاٌ به جای ( در حال حاضرچه چیزی بیش از همه موجب رضایت وخوشبختی من است؟) می توانید بپرسید( اگر بخواهم از چیزی در زندگی خود راضی باشم، آن چیز کدام است؟)
پرسشهای نیرو بخش صبحگاهی
1 – در حال حاضر در زندگی من چه چیزی باعث خوشحالی است؟ چه چیزی مرا راضی می کند؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
2 – در حال حاضر چه چیزی در زندگی من مایه شور و هیجان است. کدام جنبه آن مرا به هیجان می آورد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
3 - در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی افتخار می کنم؟ چه جنبه ای از آن مایه افتخار است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
4 - در حال حاضر در زندگی خود نسبت به چه چیزی شکر گزارم؟
5 - در حال حاضر در زندگی خود از چه چیزی لذت می برم؟ کدام جنبه آن لذتبخش است؟
نسبت به آن چه احساسی دارم؟
6 – در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی پابندم؟ کدام جنبه آن مرا متعهد می سازد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
7 – چه کسی را دوست دارم؟ چه کسی مرادوست دارد؟چه چیزی عشق آفرین است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
بعد ها یاد خواهید گرفت که چگونه دعای موفقیت روزانه را به شکل مؤثرتری انجام دهید.
برای تکمیل پرسشهای نیروبخش صبحگاهی، سه پرسش نیروبخش شامگاهی را نیز پیشنهاد می کنیم،تا بتوانیم وقایع روز گذشته را به کمک آنها مجسم و ارزیابی کنید. شما که در طول روز پرسشهای ثمربخشی از خود کرده اید خوب است باطرح پرسشهای شامگاهی روحیه بگیرید و آنگاه به بستر بروید.
پرسشهای نیروبخش شامگاهی
1 – امروز چه چیزهایی را بخشیده ام؟ چه کمکهایی به دیگران کرده ام.
2 – امروز چه چیزهایی یاد گرفته ام؟ چه مهارتهاو امتیازات تازه ای کسب کرده ام؟
3 – امروز تا چه حد کیفیت زندگی خود را بالا برده ام؟ چگونه می توانم ذخیره امروز را سرمایه فردای خودسازم؟
4 – ( اگر دلتان می خواهد پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تکرار کنید؟)
تنها چیزی که نیروی پرسش را محدود می سازد عقاید ما درباره امور ممکن و غیر ممکن است. یکی از اعتقادات اساسی که تاثیر مثبتی بر سرنوشت من داشته است این است که اگر من به پرسیدن ادامه دهم مسلماٌ پاسخ لازم را خواهم گرفت. پاسخ همیشه کافی هست. کافی است سؤال صحیحی را مطرح کنیم.
سؤالات مناسبی که می توانید مرتباٌ از خود بپرسید کدام است؟ در زندگی من2 سؤال ساده و نیرومند برای غلبه بر مشکلات نقش داشته است: ( چه حسنی در این کار وجود دارد؟)و ( چگونه می توانم از این موقعیت استفاده کنم؟) پرسش اول افکار منفی ما را از بین می برد و باعث می شود که معنای دلخواه رابه وقایع زندگی خود بدهیم.پرسش دوم توجه ما را از ( چرا) به (چگونه) و پیدا کردن راه حلها معطوف می کند.
دو پرسش را که موجب تغییر روحیه و دستیابی به نیروی درونی می شود طرح کنید. این پرسشها را به پرسشهای نیروبخش صبحگاهی بیفزایید تا جزء لاینفک دعاهای روزانه شما برای مو فقیت باشند.
لئوبو سکالیا پرسش ساده ای را مطرح کرده است که می تواند تغییری بزرگ پدید آورد . این شخص در زمینه روابط انسانی خدمات بزرگی را انجام داده است. پدر بوسکالیا هر شب از او می پرسید( امروز چه چیزی را یاد گرفته ای ؟) و کودک که می دانست باید پاسخی را برای این سؤال آماده داشته باشد، اگر اتفاقاٌ در آنروز چیز جالبی رادر مدرسه یاد نگرفته بود فوراٌ به سراغ دائرة المعارف می رفت. چندین دهه بعد باز هم بوسکا لیا به بستر نمی رفت مگر اینکه چیزی تازه و ارزشمند یاد گرفته باشد.
اگر این پرسش یا پرسشی نظیر آنرا جزو برنامه روزانه خود قرار دهید چه تاثیری در زندگی شماو یافرزندانتان خواهد داشت؟ آیا می توانید به این کار به اندازه خواب و خوراک اهمیت دهید؟
زمانی فرا میرسد که باید از پرسش دست بردارید و عمل را آغاز کنید پرسشهایی از این قبیل که (هدف واقعی از زندگی چیست ؟) ( به چه چیزی بیش از همه پا بندم؟) و( علت وضعیت فعلی من چیست؟) سؤالات بسیار خوبی هستند اما اگر خود را برای یافتن پاسخ معذب کنید نتیجه چندانی نخواهید گرفت. حد پاسخ به هریک از این سؤالات آن است که موجب اطمینان و اقدام به عمل شود. پس برای گرفتن نتیجه ابتدا ببینید چه چیزی ( دست کم در حال حاضر ) برایتان بییشترین اهمیت را دارد و با استفاده از نیروی فردی به دنبال آن بروید و کم کم کیفیت زندگی خود را تغییر دهید.
مهرزاد احمدی بازدید : 62 چهارشنبه 09 دی 1388 نظرات (0)

نت ورک مارکتینگ و اینترنت برای هم ساخته شده اند. دنیا در اختیار شماست. امروزه فرستادن یک نامه الکترونیکی به نقطه ای از دنیا به سادگی صحبت کردن با همسایه کناری شماست. اکثر افراد در جریان کار نت ورک مارکتینگ مرتکب اشتباهاتی می شوند.صفات افراد دارا و غنی در نت ورک مارکتینگ چیست؟

۱ آنها یک سیستم محکم، قابل توجیه و منطقی برای کار دارند.
۲ آنها در این کار صبوری دارند.
۳ آنها تداوم و پیگیری یک سگ بولداگ را دارند.
۴ آنها هدف دارند: یعنی ۱ اهداف کوتاه مدت، ۲ اهداف میان مدت، ۳ اهداف بلند مدت.
۵ آنها این کار را روزانه انجام میدهند.
۶ آنها بدون هیچگونه سایه شک، به محصولی که نت ورک مارکتینگ به ارمغان می آورد ، اعتقاد دارند.
۷ آنها اول خود، پرستیژ و شخصیتشان را عرضه میکنند.
۸ آنها میدانند که چه چیزی افراد را بحرکت در می آورد.
۹ آنها خط اول مجموعه خود را خوب آموزش میدهند تا همانند سازی صورت گیرد.
۱۰ آنها تلاشهای افراد مجموعه خود را ارج می نهند.
۱۱ آنها از دیگران می آموزند.
۱۲ آنها هیچوقت قانع نیستند و دایما در حال بسیج کردن و سازماندهی نیروها هستند.
۱۳ آنها این کار را ساده انجام میدهند.
۱۴ آنها با مجموعه خود در تعامل و تماس هستند.
۱۵ آنها مسافت های دور را می پیمایند تا چیز های بیشتری بدست آورند.
۱۶ آنها حد اقل ۷ بار پیگیری انجام میدهند.
۱۷ آنها کارها و مسایل را اولویت بندی می کنند.
۱۸ آنها بر نقاط قوت مجموعه خود تمرکز میکنند.
۱۹ آنها تلاشهای خود را اتومات میکنند.
۲۰ آنها برنامه آموزشی روزانه دارند :۱ کتابها ۲ روز نامه ها ۳ کاست و سی دی و ...
۲۱ آنها جهانی می اندیشند.
۲۲ آنها در زمان مناسب در کار سرمایه گذاری می کنند.
۲۳ آنها در این کار از منطقه امن عادت هایشان بیرون می آیند.
۲۴ آنها خود را به خاطر موفقیت درکار ستایش و تحسین می کنند.
۲۵ آنها پولی را که از این کار در می آورند در حین کار سرمایه گذاری می کنند.
۲۶ آنها از کار خود لذت می برند.
۲۷ آنها ارگانیزه شده و منظم و ساماندهی شده فعالیت می کنند.
۲۸ آنها ۱ وقت ۲ انرژی ۳ افراد انسانی را تلف نمی کنند.
۲۹ آنها تصمیمات را سریع اتخاذ کرده و سریع عمل میکنند.

مهرزاد احمدی بازدید : 111 چهارشنبه 09 دی 1388 نظرات (0)

رندی گیج یکی از بزرگان نتورک مارکتینگ و کسی است که از شغل ظرفشویی در یک رستوران به در امدهای میلیونی در نتورک رسید فقط به این دلیل که فلسفه اهرم را درک کرد.
رندی گیج، در خانواده ای دیده به جهان گشود که مادری تنها و بدون همسر، با درآمدی بسیار ناچیز، مسؤلیت بزرگ کردن سه کودک را بر عهده داشت.
سالهای کودکی رندی در فقر و فلاکت سپری شد. زمانی که او نوجوانی بیش نبود در دام اعتیاد به مواد مخدر و الکل گرفتار شد
بنابراین مجبور شد هم برای مصرف خویش و هم برای کسب درآمد، به فروش مواد مخدر روی آورد اما او با این درآمد نیز نمی توانست مخارج خود را تأمین کند. پس به سمت جرم و جنایت کشیده شد. او در نتیجه اعمال خلاف از دبیرستان اخراج ونهایتاً در یک سرقت مسلحانه دستگیر و روانه زندان شد.
زمانی که رندی در زندان به سر می برد ، مردی بازاریاب به استعدادی ذا تی ونهانی در وجود او ی برد که تا کنون در شخص دیگری ندیده بود او احساس کرد اگررندی روش خود را در زندگی تغییر داده و در راه مثبت قدم بگذارد، می تواند هرکاری را که اراده کند به بهترین نحو ممکن انجام دهد و انسان موفقی شود. ازاین رو رندی را از این مطلب آگاه کرد که توانایی انجام کارهای بسیار عظیمی را دارد. این سخن تأثیر بسیار زیادی بر ذهن رندی گذاشت و او را دگرگون ساخت.
او شهامت و جرأتی مضاعف یافت و تصمیم گرفت زندگی خود را از نو بسازد. زمانی که از زندان آزاد شد، دنیا در نظرش تغییر کرده بود. او تصمیمش را گرفت تا آینده ای موفق برای خود بسازد. پس شروع به تلاش کرد: از کارگری به عنوان ظرفشوی یک شیرینی پزی آغاز کرد تا اکنون که به یک مولتی میلیونر تبدیل شده است. اکنون زندگی او به اندازه ای خوب است که اکثر مردم حتی در رؤیاهایشان نیز نمی توانند تصور کنند.
او یک انسان مولتی میلیونر و در عین حال بسیار خیرخواه است و خدمات بشردوستانه بسیار زیادی در سراسر جهان انجام می دهد. او در زندگی به تمام آرزوهایش دست یافته و اکنون تنها یک آرزو بیشتر ندارد: رموزی را که درباره موفقیت می داند، با مردم جهان در میان بگذارد. رندی تصویر سلامتی است. او در ٤٧ سالگی در بهترین وضعیت جسمانی قرار دارد. گویی که یک جوان ٢٥ ساله است.
او سوار ماشین رؤیایی اش می شود، در خانه رؤیایی اش زندگی می کند، دو کمد بسیار بزرگ انباشته ازلباسهای گران قیمت طراحی شده توسط بزرگ ترین ومشهورترین طراحان ایتالیایی و فرانسوی دارد و ... . مردم به او لقب" ناپلئون هیل عصر جدید" داده اند - البته ناپلئون هیل هیچگاه نتوانست به درجه ای از موفقیت که رندی به آن رسیده است، دست یابد ( نقل از " فورد سائکس" )
رندی مؤلف پر فروش ترین کتاب های جهان نظیر: ٣٧ راز موفقیت، توانگری را برخود پذیرا باشید، موفقیت ذهن، هفت قانون معنوی موفقیت و ١٠١ کلید برای موفقیت شما، است که به زبانهای : آلمانی، اسپانیولی، روسی، چینی، هلندی، نروژی، پرتغالی، کره ای، چک، اندونزیایی، هندی ، اسلواکی ، مقدونی و کرواتی ترجمه شده و جزو پرفروش ترین کتاب های سال در کشورهای مختلف بوده است.
اما باید توجه داشته باشید که رندی در یک چشم بر هم زدن، به موفقیت در زندگی دست نیافته است .موفقیت او نتیجه سال ها کار و تلاش سخت و مداوم است. اوتوانست بر ذهن نیمه هشیار خود تسلط یابد؛ نقص های کار و نداشتن برنامه ریزی در زندگی را در خود کشف کرده و این موانع را از میان بردارد. برای مدت بیش از١٥ سال است که رندی به مردم کمک می کند تا محدودیت باورها و عقاید خود را از بین برده و آنها را تبدیل به باورهایی عمیق و قدرتمند کنند تا به آرزوهای خود دست یابند .تجربیات سازنده رندی در مورد غلبه بر فقر ، ترس و عدم اعتماد به نفس به شما کمک می کند تا قد رت حقیقی ذهن خود را در جذب و نگهداری موفقیت در زندگی تان درک کرده و آن را آشکار سازید .داستان زندگی رندی - داستان ترقی از سلول زندان در نوجوانی تا تبدیل شدن به یک مولتی میلیونر خود ساخته - الهام بخش زندگی میلیون ها انسان در سراسر جهان است.   

مهرزاد احمدی بازدید : 72 چهارشنبه 09 دی 1388 نظرات (0)


مجله الکترونیکی موفقیت 

اتفاقی پیش‌بینی نشده در حال رخ دادن است: " اقتصاد آتی" بالهای خود را گشوده تا پیش از به پایان رسیدن "اقتصاد اطلاعاتی" به سراغ ما بیاید. ایده‌ها و فناوری‌های این دو اقتصاد بر یکدیگر طی دهه‌های آینده تاثیر خواهند گذارد و به سرعت فضایی رو به تکامل را برای کسب و کار و مدیریت فراهم خواهند نمود. وظیفه ما آن است که بدانیم اقتصاد آتی چیست، شبیه به چیست، محرک آن چیست و چرخه حیاتی آن چقدر است.
در چرخه‌های حیاتی اقتصادها، ما شاهد یک توالی بوده‌ایم از اقتصاد مبتنی بر شکار که عمر آن به صدها هزار سال قبل میرسد تا اقتصادهای مبتنی بر کشاورزی که عمری دهها هزار ساله دارندو از اقتصادهای صنعتی که عمرشان کمتر از دویست سال است و تا عصر اطلاعات امروز. نیمه نخست اقتصاد اطلاعات تحت سیطره کامپیوترها بود که اهمیت بسیار زیادی برای ما دارند. قدرت اتصال دهنده شبکه های کامپیوتری که با انفجار اینترنت در اوایل دهه ۱۹۹۰ آغاز شد، هرگز کامل نبوده و خود در سیطره نیمه دوم این اقتصاد قرار داشته است. ما شاهد پنج دهه اقتصاد اطلاعاتی بودهایم و به نظر می‌رسد حداکثر سه دهه دیگر شاهد آن باشیم.
هر چیزی که آغازی دارد، طبیعتاً یک چرخه حیات ویک پایان هم دارد. کارخانه ها، سیاره ها و مردم همگی چرخه حیات خاص خود را دارند. کالاها، کسب و کارها، صنایع، اقتصادها و تمدنها نیز چنین هستند. همه آنها چرخه حیات دارند و به نظر می‌رسد این چرخه ها از اصول مشخصی تبعیت میکنند. مثلاً چرخه‌های حیات از دوره‌ها و فصلهای خاصی عبور میکنند که عبارتند از: (Q۱)دوره تکوین، (Q۲) رشد، (Q۳) بلوغ و (Q۴) نزول. فصل نخست اقتصادی در سیطره علوم قرار دارد و فصل دوم تحت سیطره فناوری است که پلی میان علوم و شرکتهایی است که در فصل سوم به بلوغ رسیدهاند. چهارمین فصل بر نوآوری سازمانی متمرکز است. مثلاً علم ترمودینامیک به ساخت موتورهای بخار انجامید که خود باعث شکل گیری صنایع راه آهن و اقتصادهای صنعتی شد و الگوهای بروکراتیک مدیریتی را پدید آورد. علم فیزیک باعث ساخت نیمه رساناها شد که باعث ابداع کامپیوترها و کسب و کارهای مبتنی بر اقتصاد اطلاعاتی شدند و سازمانهای شبکهای حاصل از آن در فصل چهارم ظهور کردند.
ممکن است این چرخه‌ها با یکدیگر تداخل نمایند و در حالی که هنوز یک چرخه در مرحله تکوین است، چرخهای دیگر در مراحل رشد یا بلوغ باشد. ممکن است مردم تا حدود هشتاد سالگی زندگی کنند اما اکثر آنها فرزندانی در سنین ۲۰ یا ۳۰ سالگی دارند. چه چیزی در یک اقتصاد در حال تکوین جدید است. اقتصاد آتی مرحله رشد خود را پیش از بلوغ اقتصاد اطلاعاتی آغاز کرده یعنی دو نسل اقتصادی در کنار هم زیستهاند. اقتصاد آتی دارای سه نیروی محرک اصلی است: ارزش آفرینی در سطح مولکولی، اتصال فناوری اطلاعاتی و فناوری بیولوژیکی و یک محیط اقتصادی که در آن تکامل اقتصادی به عنوان منبع اصلی مدیریت و ایدههای اقتصادی به وقوع میپیوندد. ذهنیت رایج دراین روند، این چنین است: آفرینش، اتصال و تکامل.
● آفرینش
سرنخ‌های اقتصاد آتی را باید در علومی یافت که به فناوری تبدیل شده‌اند و دربرگیرنده قدرت مولکول‌ها هستند. این قدرت در سه موج متوالی ظاهر خواهد شد: نخست در فناوری مواد طبیعی (بیولوژی)، سپس در مواد غیرطبیعی و سرانجام در فناوریهای فوق پیشرفته.
در موج نخست، میتوان گفت که بهترین کار انجام شده، کشف ساختار دوگانه و مارپیچی دی ان ای در تحقیقات کریک و واتسون در سال ۱۹۵۳ بود. تقریباً پنج دهه بعد، تکمیل پروژه ژنتیک انسان در سال ۲۰۰۱ میتواند شروعی برای فصل دوم باشد. فصل دوم حداقل دو تا سه دهه به طول خواهد انجامید که در این مدت ما شاهد تجاری شدن بسیاری از فرآورده‌های بیولوژیکی و همچنین تداخل معنادار فناوری اطلاعاتی و فناوری بیولوژیکی خواهیم بود.
بیولوژی در سطحی کاملاً متفاوت عمل میکند و میان سطوح کوچکتر ارتباط برقرار میکند یعنی میان مولکولها (از جمله دی ان ای)، اندامها، موجودات و اکولوژی‌ها. به عبارت دیگر، اکولوژی مشتقی از مولکولها است اما عکس آن امکان‌پذیر نیست مگر اینکه شما آفریننده آن باشید. نیمه رساناها به تولید رایانه ها انجامیدند و سپس اینترنت ایجاد شد اما عکس چنین حالتی وجود نداشته است. همانند بیولوژی، اقتصاد نیز مشتقی از مولکولها است، البته چنین تعریفی به اندازه زمان داروین ساده نیست و نیازمند مدیریتی قوی همانند مدیریت امروز است.
دی ان ای که نخستین موج بیولوژیکی (اواسط دهه ۱۹۸۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰) بود، از یک الگوی اقتصادی برنامه ریزی شده استفاده می‌کرد که می‌توانست دارویی بزرگ همراه با پولی بزرگ، ایده های بزرگ و خطرات بزرگ باشد زیرا ساختار مولکولی این دارو به درستی قابل درک نبود.
موج‌های دوم و سوم اقتصاد آتی شامل تکامل تجاری شدن مولکولها البته در مدت زمانی طولانی‌تر خواهند بود. در این روند، شاهد پیشرفتهایی در زمینه فناوریهای غیرطبیعی و فناوریهای فوق پیشرفته خواهیم بود. مثلاً گروه جدیدی از سرامیکها دارای ویژگی مقاومت در برابر حرارت هستند که می‌توانند مصرف سوخت را تا یک میلیون بشکه در روز کاهش دهند. ساختارهای جدید مبتنی بر موادی هستند که محیط زیست را نیز حفاظت می‌کند. طی چند دهه آینده ما شاهد ظهور سیستمهای محاسباتی کارآمدتر و کوچکتر خواهیم بود. در این زمینه چهار عنصر مد نظر هستند: الکترونیک مولکولی، فتونیک، کوانتوم و دی ان ای.
اگر شما یک کارآفرین یا یک مدیر باشید و اگر به آنچه که در آینده رخ خواهد داد، چشم دوخته‌اید، باید این سوال را از خود بپرسید:«چگونه می‌توانم از طریق فنآوریهای مولکولی به ارزش کسب و کارم بیفزایم؟»
● اتصال
در سال ۱۹۹۸ ما کتاب ابهام را به رشته تحریر درآوردیم. در این کتاب گفته میشد که اتصالات شبکه ای، قوانین کسب و کار را تغییر خواهند داد. در آنجا ما بر اقتصاد اطلاعاتی تمرکز کردیم. ابهام واقعی زمانی رخ خواهد داد که اقتصادهای فعلی و آتی طی دهه آینده در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. در این زمان است که اقتصادها بیش از پیش به سراغ بیولوژی خواهند رفت. به همین دلیل است که ما شاهد ابهام میان فناوریهای مواد طبیعی و غیرطبیعی، فرآورده های طبیعی و مصنوعی و موجودات زنده و غیرزنده خواهیم بود.
به نظر میرسد اتصالات و ارتباطات جهانی در روشنترین وضع و بنیادی ترین قواعد خود قرار دارند. قواعد برگرفته از علوم، جهانی را خلق می‌کنند که قواعد مذهبی یا هنری ، همان جهان را با قواعدی متفاوت می‌آفرینند. همه آنها واقعیتهایی متفاوت از یک جهان هستند. در علوم، چه به قوانین مادی بپردازیم و چه قواعد ژنتیک، اطلاعاتی یا مولکولی، باید بدانیم که در هر حال قانون، قانون است. چنین قوانینی ارتباط میان جهان را ساده تر می‌سازند اما هرگز انسان را از برقراری ارتباطات جدید منع نمی‌کنند.
در علوم، ما به نقطه ای رسیده‌ایم که فناوری بیولوژیکی و فناوری اطلاعاتی را می توان به یکدیگر تعبیر کرد. اصول هر قانون را میتوان در لایه هایی متوالی شناخت. جهان از ابتدا بر پایه نظم و قانون بنا شده و بنابراین اقتصادهای آن نیز چنین هستند. قانون در الزامی‌ترین و اساسی‌ترین شکل خود نیز قانون است. بنابراین میتوان قوانین را مبادله کرد و فناوریهای امروز نیز در راستای همین هدف هستند. بنابراین الگوهایی که بیولوژیستها و اکولوژیستها ایجاد کرده‌اند ، برای مدیریت استراتژیها و فرآیندهای کسب و کار مفید است .
امروزه مولکولها از یک آزمایشگاه به آزمایشگاهی دیگر منتقل می‌شوند و نتایج حاصل از فعالیتهای تحقیق و توسعه به تولید بیشتر می انجامد. علم دیروز میتواند به خدمات و مراقبتهای بهداشتی فردا بیانجامد. قلب مصنوعی که تحت کنترل ریزتراشه ها قرار دارد یک واقعیت است. اما همواره از مولکولها استفاده‌های یکسان به عمل نمی‌آید. هرگز سلولهای یک زالو به یک ترانزیستور سیلیکونی متصل نشده‌اند و یک عصب مصنوعی در بدن خرچنگ قرار نگرفته است.
تفاوت میان موجودات همواره وجود داشته است. دو دهه پیش، علم ژنتیک شاهد پیشرفتهای خوبی بود، باکتریها در آزمایشگاهها پرورش یافتند و پروتئینهای دارویی به طور مصنوعی ساخته شدند. ما آزمایشهای مربوط به انسان را بر روی بدن موش انجام دادیم زیرا بدن موش شباهت زیادی به بدن انسان دارد. هم چنین غدد ابریشمی عنکبوت و غدد شیری بز هم شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند. دانشمندان مولکول غدد عنکبوت را وارد غدد شیری بز کردند و در نتیجه شیر بز حالتی ابریشمی به خود گرفت.
گام بعدی انتقال این فناوری آن و استفاده از آن برای تولید انبوه الیافی بود که به بیواستیل (bio-steel) انجامید. استفاده از شیر بز برای تغذیه روشی بسیار قدیمی است اما با استفاده از فناوریهای موجود این امکان فراهم آمد که شیر غنی تر و قوی تر شود. به همین صورت علم بیوپلاستیک در صنایع پتروشیمی و کشاورزی پدید آمده است. پلاستیک از نفت به دست می آید که گران، کثیف و به لحاظ ژئوپلتیکی غیر ثابت است. در آینده این محصول به شکلی ارزان و پاکیزه تهیه خواهد شد. هم اکنون بسیاری از کارخانجات از پلی استیرن استفاده می‌کنند. مزرعه داری مولکولی، یک صنعت جدید مابین صنایع غذایی و صنایع دارویی است.
نرم‌افزارهای رایانه‌ای نیز همانند مولکولها از همین قواعد پیروی می‌کنند یعنی آفرینش، اتصال و تکامل. این امر باعث رشد سریع فناوریهای اطلاعاتی و فناوریهای بیولوژیکی شده است. تکامل سیستمها باعث خلق جهانی مهیج و مجازی شده که بر مبنای قواعد ساده ای اداره می‌شود. سیستمهای ایمنی دیجیتالی به کار گرفته شده‌اند. الگوریتمهای ژنتیک فقط در رایانه ها وجود دارند اما بیولوژیستها از آنها استفاده می‌نمایند. به زودی از شبکیه های سیلیکونی در چشم انسان استفاده خواهد شد. نقاط مختلف جهان به یکدیگر متصل شده‌اند و حد و مرزهای آنها از میان رفته‌اند. از طریق ارتباطات قواعد شیمیایی، بیولوژیکی و اطلاعاتی، فناوریهای جدیدی ظهور می‌کنند که دارای کاربردهای تجاری هستند که تاکنون توجهی به آنها نشده است. ما تنها در نقطه آغازین دانستن آنچه که نمی‌دانیم هستیم .
● تکامل
وقتی عناصر آفرینش همچون مولکولها یا ایده‌های کسب و کار به یکدیگر متصل می‌شوند، شروع به تکامل می‌نمایند. همچنان که اقتصاد ما بهم پیوسته تر می‌شود، منطق مدیریتی دهه های آینده برگرفته از تکامل خواهد بود تا برنامه ریزی.
همه چیز سرعت فزاینده‌ای یافته و این امر ما را قادر می‌سازد تا پیش بینی کنیم که در آینده با اقتصادی یک دقیقه‌ای مواجه خواهیم بود. ما فکر می‌کنیم که در آینده، طول بیشتری نسبت به زمان حال داشته باشیم. یک دلیل ساده آن است که نسل کالاهای جدید هر ساله معرفی می‌شوند اما نسل جدید زندگی دارای چنین سرعتی نیست ؛ البته در دنیای مجازی چنین است اما دستیابی به نتایج واقعی در قبال مردم و اجتماع به زمان بیشتری نیاز دارد.
همچنین هر اقتصادی محصولات محوری خود را دارد و عرصه های مولکولی تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اگر به گذشته و صنعت راه آهن بازگردیم می بینیم که استفاده از موتور بخار یکی از زیرساختارهای توسعه صنعتی بود و با ظهور موتورهای احتراقی، اتومبیل به محصول اصلی و محوری اقتصاد تبدیل شد. ابررایانه ها و سپس رایانه‌های خانگی و اینترنت که باعث شکل گیری یک شبکه جهانی شد، اهمیت مشابه و یکسانی در عصر اطلاعات داشته‌اند.
فرصت بسیار خوبی برای اقتصاد آتی وجود دارد که محصول محوری آن از دل مراقبتهای بهداشتی بیرون آید، زیرا این بزرگترین بخش اقتصاد است. مطالعه خصوصیات ژنتیک انسان و پیشرفتهای حاصل شده در پژوهشهای سلولی، بستری قوی را برای ظهور محصولات تجاری فراهم می‌آورد. اقتصاد نوین باید علاوه بر بزرگترین بخش خود، به آموزش، داراییهای فکری و سرمایه انسانی نیز توجه کند هر چند که علم ما در این زمینه ها محدود است.
به هر حال، اقتصاد نوین هر چه باشد برگرفته از یک طرح یا شانس نیست. بلکه این نوع اقتصاد باید تکامل یابد و با استفاده از اصول مختلف بخشهای متفاوت خود را به طرق گوناگون به یکدیگر متصل سازد. هر محیطی که چیزی خلق می‌کند آنها را به یکدیگر متصل می‌کند. ما باید انتظار داشته باشیم که برخی از این بخشها به طور همزمان تکامل یابند مانند رشد نسلهای جدید نرم افزاری و انواع ارگانهایی که در آزمایشگاههای مکانیکی تولید می‌شوند.
چنین ترکیباتی چیزی فراتر از برنامه ریزیهای تکاملی نیستند. به همین دلیل، ما باید خودمان را از نقطه ثقل چنین چیزهایی رها سازیم و مانند کوپرنیک آنقدر درباره خورشید مطالعه کنیم تا منظومه شمسی را بیابیم. لذا ما باید سعی کنیم تا به آینده چنین تکاملاتی فکر کنیم و به آنچه که خلق می‌کنیم اجازه دهیم تا تکامل یابند. البته، این فرآیند تکاملی ، توقفی در اقتصاد ایجاد نخواهد کرد.
در بالا گفتیم که ابهام بزرگ بین مواد طبیعی و غیرطبیعی خواهد بود. بسیاری از موانع بین زندگی کربنی و غیرکربنی می‌باشند. متخصصان می پرسند، چگونه می‌توان زندگی را گرمتر ساخت؟ چگونه می‌توان کیفیت کار انسانی را به کامپیوترها وارد کرد؟ در اصل، ما باید بپرسیم: چگونه می‌توانیم تکاملی را قبول کنیم که برخی متخصصان معتقدند باعث توقف ما خواهد شد؟
اقتصاد به واسطه ما متوقف نمی‌شود و ما باید درک کنیم که تکامل آنچه از ما هوشمندتر است، چگونه رخ داده است؟ موجودات به خودی خود پدید نمی‌آیند. آنها در اثر یک جهش و طی شدن مجموعه‌ای از قوانین بوجود می‌آیند. اما اگر آنها زودتر از موعد به تکامل برسند، آیا میتوانند هوشمندتر از ما باشند؟ ما باید فکر کنیم که ممکن است چنین حالتی اتفاق بیفتد. آیا ما قادر هستیم به اندازه آنها خلاق و در حال تکامل باشیم؟
پیشرفتهای علمی در دهه گذشته، در درک این وضعیت کمک زیادی کرده است. مباحث بیشتر باعث می‌شوند تا ما درک بیشتری از جهان پیرامون خود داشته باشیم. ما میتوانیم به کمک فاصله‌ای که میان مولکولها ایجاد کرده‌ایم، اصول محصولات جدید، کسب و کارهای جدید و اقتصادی جدید را ترسیم نماییم.
● پندها
هیچ چیزی فراتر از علوم کاربردی و کاربردهای علوم وجود ندارد – لویی پاستور
من باید بخشی از چیزی باشم که مرتباً تکامل می یابد نه اینکه فقط ایجاد میشود – جودی مک گراث
هر گاه شرکتی، محیطی جدید خلق کرد، دیگر مانند گذشته اش نیست بلکه تکامل یافته است. این اصل یادگیری است
 
نویسنده: آقای آری دی جیوس مترجم: گروه مترجمان
 

مهرزاد احمدی بازدید : 52 جمعه 09 مرداد 1388 نظرات (0)
نحوه تکلم انسانها بیانگر نحوه تفکر آنهاست. مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم تا انرژی مثبت خود را به دیگران منتقل کنیم.
بگوییم ….
ازاینکه وقتتون رو در اختیارم گذاشتید ممنون “”"”"”"”"”" نگوییم ببخشید مزاحمتون شدم
طول میکشه تا یاد بگیری “”"”"”"”"”"”" نگوییم هیچ وقت یاد نمیگیری
مسئله دارم “”"”"”"”"” نگوییم مشکل دارم
مسئله رو خودم حل میکنم “”"”"”"”"”"”" نگوییم مسئله به تو ربطی نداره
شاد و پر انرژی باشید “”"”"”"”"”" نگوییم خسته نباشید
این کار را بعدا انجام میدهم “”"”"”"”"” نگوییم دچار یاس شدم
انشاالله خواهد شد “”"”"”"”"”" نگوییم ای کاش میشد
ان شا الله حتما موفق میشوی “”"”"”"”"”" نگوییم ان شا الله موفق میشوی
خوب هستم “”"”"”"”"”"”" نگوییم بد نیستم
اولین قانون طبیعت این است که تو از هر چه هراس داشته باشی همان را به طرف خودت جلب می کنی.
هیجان قدرتی دارد که جذب میکند .تو از هر چه شدیدا بترسی آن را تجربه خواهی کرد .
 
مثلا حیوان فورا متوجه میشود که تو از او وحشت داری. هیچکدام از این ها تصادفی اتفاق نمی افتد . تصادفی در عالم هستی وجود ندارد. هیجان انرژی در حرکت است. وقتی تو انرژی را جا به جا می کنی انرژی ایجاد میکنی. اگر به اندازه کافی انرژی جا به جا کنی ماده به وجود می آوری .
ماده انرژی متراکم است که جا به جا شده و به آن فشار وارد شده است.
 
فکر انرژی خالص است .
هر فکری که تو اکنون داری یا قبلا داشتی یا در آینده خواهی داشت خلاق است.
انرژی حاصل از فکر هرگز نمی میرد .این انرژی از فکر تو و ذهن تو وارد عالم هستی می شود و برای ابد ادامه پیدا می کند. همه افکار به هم مربوط هستند. افکار با هم تلاقی پیدا می کنند.
در مسیر اعجاب انگیزی از انرژی با هم تقاطع پیدا می کنند و نقش بدیع و زیبایی از پیچیدگیهای غیر قابل باور به وجود می آورند . همات طور که دو چیز مشابه همدیگر را جذب می کنند دو انرژی مشابه هم یکدیگر را جذب می کنند .و توده ای از انرژی مشابه به وجود می آورند.
بنابراین حتی افراد معمولی اگر فکرشان(دعا. امید. آرزو . .رویا .ترس) به اندازه کافی قوی باشد میتوانند نتایج شگفت انگیزی را به وجود آورند.
زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی که تو تصور میکنی خودش را نشان خواهد داد .تو با فکر کردن خلق می کنی.
 پس همیشه به بهترینها فکر کن
مهرزاد احمدی بازدید : 51 سه شنبه 09 تیر 1388 نظرات (0)
لاینل واترمن داستان آهنگری را می‌گوید که پس از گذران جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد حتی مشکلاتش مدام بیشتر می‌شد.
 یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعاً عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خدا ترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده. نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.
 آهنگر بلا فاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی فهمید چه بر سر زندگی‌‌اش آمده است. اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
 - در این کارگاه فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چطور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم تا این که فولاد شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو می‌کنم و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
 
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری آتش روشن کرد و ادامه داد:
 - گاهی فولادی که به دستم می رسد نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که از این فولاد هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.
 باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
 - می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده، پذیرفته‌ام و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم، انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که می‌خواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می‌خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می‌پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی‌فایده پرتاب نکن.
مهرزاد احمدی بازدید : 48 چهارشنبه 03 تیر 1388 نظرات (0)

عقاب وکلاغ 
مجید توسلی جهرمی 

حکایت عقاب و کلاغ اثر دکتر خانلری
 متوسط عمر عقاب 30 سال است و متوسط عمر کلاغ 300 سال عقابی در بلندای قله رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمیخواست بمیرد. به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که در پایین قله کلاغی لانه دارد. 4 نسل از خانواده عقابها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه عمر خود نیز نرسیده بود !
  عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد، تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و رازعمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند و چوپان در حالی که مسیر حرکت عقاب را می نگریست به سوی گله دوید اما عقاب را اندیشه دیگر در سر بود
  به لانه کلاغ رسید، کلاغ با وحشت و تعجب به وی نگریست ! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود ؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند.
 کلاغ گفت که این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود  انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد، پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دمخور او شود و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. عقاب که همیشه در اوج آسمان  جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود دید که کلاغ  چگونه دزدی میکند، چگونه تحقیر میشود، چگونه از پسمانده غذا میخورد و از آب لجن سیراب میشود... او در یکروز زندگی با کلاغ همه اینها را تجربه کرد در همان روز اول عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که زندگی و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را هرگز با زندگی طولانی در نکبت زمین عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد
  " عمر کوتاه با عزت به از عمر طولانی با خفت است."
  لحظه ای چند بر این لوح کبود - نقطه ای بود و دگر هیچ نبود

مهرزاد احمدی بازدید : 100 سه شنبه 04 فروردین 1388 نظرات (3)

اگر:
 A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
 برابر باشد با: 
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
 کار سخت HARDWORK
 H+A+R+D+W+O+R+K
 8+1+18+4+23+15+18+11=98%
 
 دانش KNOWLEDGE
 K+N+O+W+L+E+D+G+E
 11+14+15+23+12+5+4+7+5=96%
  
دوست داشتن LOVE
 L+O+V+E
 12+15+22+5=54%
 
خوشبختی LUCK
 L+U+C+K
 12+21+3+11=47%
  
(بیشتر ما تصور نمی کنیم که این مورد خیلی مهم است ؟ )
 پس چه چیز 100% را میسازد ؟
 پول ؟ ... نه !!! MONEY
 M+O+N+E+Y
 13+15+14+5+25=72%
  
راهبری ؟ ... نه !!! LEADERSHIP
 L+E+A+D+E+R+SH+I+P
 12+5+1+4+5+18+19+9+16=89%
 هر مسئله ای راه حلی دارد
 تنها اگر نگرش مان را تغییر دهیم .
 به قسمت بالا برگردید , به 100%
 واقعا به چه چیزی برای یک قدم پیشتر رفتن احتیاج داریم ...
  
نگرش ATTITUDE
 A+T+T+I+T+U+D+E
 1+20+20+9+20+21+4+5=100%
  
این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که زندگی را 100% می سازد !!!
 نگرش تان را تغییر دهید , تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید !!!
 حالا شما جواب سئوال را می دانید ...
 چه کاری انجام خواهید داد ؟
 نگرش همه چیز است
 شاد و پرانرژی مثل همیشه
 همه باهم پشت ما کوهه...
مهرزاد احمدی بازدید : 80 دوشنبه 03 فروردین 1388 نظرات (0)

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.
سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .
همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.
سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"
همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود.
مهرزاد احمدی بازدید : 91 دوشنبه 03 فروردین 1388 نظرات (0)

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود.
زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.
 دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.
 یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید.
می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است.
او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!
 دو ونسزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟
- بله کاملا همینطور است.
دو ونسزو می گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.
مهرزاد احمدی بازدید : 85 یکشنبه 02 فروردین 1388 نظرات (0)

تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود، آنجا زندگی می‌کرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه‌رو شود، وارد تالاری شد که جنب‌و‌جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد. فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی میزی انواع و اقسام خوراکی‌های لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد، گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد: «اما از شما خواهشی دارم.» آن‌ گاه قاشق کوچکی به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت که: «در تمام مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشد و کاری کند که روغن آن نریزد.»
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها...
در حالی که چشم از قاشق برنمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید: «آیا فرش‌های ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ۱۰ سال صرف آراستن آن کرده است، دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده، دیدید؟»
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود، حفظ کند.
خردمند گفت: «خوب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد، بشناسد.»
مرد جوان این ‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت‌بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود، تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت، همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم، کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
آن وقت مرد خردمند به او گفت: «راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.»
مهرزاد احمدی بازدید : 112 شنبه 01 فروردین 1388 نظرات (0)

جان پل جونز دوجوریا در 13 آوریل سال 1944 همسایگی اکوپارک در لس‌آنجلس در ایالت کالیفرنیا متولد شد. پدر او مهاجری ایتالیایی و مادرش مهاجری یونانی بود. والدین جان پل زمانی که او دو ساله بود از هم جدا شدند. جان پل در 9 سالگی به همراه برادر بزرگ‌ترش برای اینکه کمک خرج خانواده باشند، شروع به فروش کارت‌های کریسمس و روزنامه کردند. این دو برادر حوالی ساعت 3 صبح از خواب بیدار می‌شدند تا بتوانند روزنامه‌ها را به درب منزل مشتریان تحویل دهند. زمانی که معلوم شد مادر آنها قادر نیست زندگی فرزندانش را تامین کند،‌ آنها را به پرورشگاه فرستادند.
 
به نوشته «دنیای اقتصاد»، دوجوریا بیشتر دوران جوانی خود را در دسته‌های خیابانی در شرق لس‌آنجلس گذراند، اما زمانی که معلم ریاضی‌اش در دبیرستان جان مارشال به او گفت هرگز در هیچ کاری در زندگی موفق نخواهد شد، تصمیم گرفت تغییر کند.
 
جان پل دوجوریا در سال 1962 از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. او دو سال را در نیروی دریایی ایالات متحده‌گذراند و پس از آن در شغل‌های مختلفی چون سرایداری، لوله‌کشی گاز، تعمیر دوچرخه تا فروش دائره المعارف‌ها، ماشین‌های فتوکپی و حتی فروش بیمه‌های عمر مشغول به کار شد. جان پل که در دهه دوم زندگی خود بود و بیش از آن مغرور بود که دست کمک به سوی کسی دراز کند، ناگهان خود را فردی بی خانمان و فقیر یافت که قوطی‌های نوشابه و کنسرو را می‌فروخت تا پول اندکی به دست آورد و کمی‌ غذا برای خود بخرد.
 
او حتی شب‌ها در ماشین می‌خوابید. اما مهم نبود که چقدر این وضعیت سخت باشد. او به هر حال توانست این وضعیت را پشت سر بگذارد. در نهایت سرنوشت دوجوریا زمانی که توانست در جایگاه بازاریابی اولیه مجله تایمز استخدام شود، تغییر کرد. کمی ‌بعد او به عنوان مدیر انتشار مجله در لس‌آنجلس انتخاب شد.
 
دوجوریا اولین بار زمانی که در سال 1971 به استخدام یک شرکت تخصصی پیشتاز در زمینه تولید محصولات سالن‌های آرایشگاه در آمریکا درآمد با دنیای محصولات مراقبت از مو آشنا شد. البته او به خاطر مخالفت‌هایش بر سر استراتژی‌های کسب و کار از این کار اخراج شد. دوجوریا در سال 1980 به همراه دوستش، پل میشل که یک آرایشگر بود، شرکت جان پل میشل سیستمز را با دریافت وامی‌750 دلاری راه اندازی کرد. پل میشل در آن زمان یکی از تاثیرگذارترین طراحان موی آمریکا بود. آنها لوسیون‌ها و مجموعه‌هایی مخصوص مو و روش‌هایی برای مدل دادن به مو را ارائه کردند که در آن زمان بسیار انقلابی بود.
 
دوجوریا و میشل در ابتدا خود برای فروش محصولاتشان به آرایشگاه‌ها می‌رفتند و از استراتژی ای استفاده می‌کردند که تا آن زمان استفاده نشده بود. آنها محصولات خود را به شکل رایگان در آرایشگاه‌ها به نمایش گذاشته و امتحان می‌کردند.
 
پل میشل در سال 1989 از دنیا رفت و پسرش،‌ آگوست، به زودی راه پدرش را دنبال کرد و به شکلی خستگی‌ناپذیر کار کرد تا احترام همکارانش در شرکت را به دست آورد.
 
امروزه شرکت جان پل میشل سیستمز بیش از 90 محصول مراقبت از مو را تولید می‌کند که در بیش از 90 هزار آرایشگاه در ایالات متحده و در بیش از 45 کشور دنیا به فروش می‌روند. فروش سالانه این شرکت در حدود 900 میلیون دلار است.
 
دوجوریا که به یافتن منابع انرژی جایگزین علاقه دارد به تامین مالی اولین پالایشگاه نفت دوستدار طبیعت در تونس کمک می‌کند. او همچنین روی اتومبیل‌هایی که با انرژی خورشیدی کار می‌کنند سرمایه گذاری کرده است. دوجوریا علاوه بر شرکت اصلی خود در حوزه‌های زیاد و متنوع دیگری سرمایه گذاری کرده است. وی همچنین میلیون‌ها دلار به جنبش‌های خیریه متنوع کمک مالی کرده که به واسطه این کمک‌ها جوایز متعددی نیز دریافت کرده است. او اعتقاد دارد که هر کدام از انسان‌ها در هر روز مسوولیتی دارد برای این که این دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کند. او همچنین بر این باور است که هیچ کاری در دنیا ارزش انجام دادن را ندارد، مگر اینگه از انجام آن لذت ببرید.
 
جان پل دوجوریا ازدواج کرده و 6 فرزند و 4 نوه دارد. وی در حال حاضر ساکن اوستین در ایالت تگزاس است.

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 109
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 80
  • بازدید سال : 83
  • بازدید کلی : 7,748